سید ارشد حسینی
سید ارشد حسینی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

میراث‌مان بیشتر از آنی که فکرش را بکنیم، برایمان اهمیت دارد


"روزی آخرین نفری که ما را می‌شناسد هم خواهد مُرد و نام و یاد ما به کلی فراموش می‌شود." بدون هیچ رقیبی، این جمله تکان دهنده‌ترین چیزی بوده که در قالب جملات کوتاه، تاثیرگذار و یا با هر عنوان دیگری در سالیان اخیر شنیدم. فکر می‌کنم همین الان که این جمله را خواندید، رعشه‌ای بر تمام تن و بدن‌تان مهمان شده باشد و این درگیری که شاید از جنس فلسفه وجودی است، تا چند روز هم به سادگی دست از سرتان برندارد. شاید مهم تر از روابط، سرمایه، تحصیلات و هر نماد ظاهری موفقیت دیگری، چیزی که برایمان اهمیت دارد؛ ردی است که از خودمان بر این جهان می‌گذاریم. گویا همه ما در تکاپوی آنیم که بمانیم، که بیشتر بمانیم، که در دلها و یادها جا خوش کنیم و بر مرزهای احساس و عواطف اطرافیان و مردممان پرواز کنیم.

تولستوی هم در جنگ و صلحش می‌گوید: "بشر به هر کثافتی عادت می‌کند". اما صورت صحیح‌تر آن شاید، یک "به جز فراموش شدن" کم دارد. این دغدغه و میل، شاید برعکس بسیاری از نیازهای دیگر، خیلی تابع طبقه اجتماعی نیست، نیاز مازلو نمی‌شناسد و در دل همه ماها جست و خیزهایی دارد. همین میل است تلاش‌های بشر را از نقاشی روی دیواره‌های غار تا تلاش برای معرفی شدن و شناخته شدن سامان می‌دهد. همه ماها ته دلمان دوست نداریم فراموش بشویم و شاید اضطراب فراموش شدن بسیار بیشتر از اضطراب نبودن باشد. به قولی وقتی که فراموش نشدی، پس حتما هستی.

در این دوران کرونا، این حس ویرانگر فراموش شدن بر اعماق وجودمان نشست. اینکه چقدر ساده نیست و نابود می‌شویم و احتمالا حتی از یک یادبود ساده هم بی بهره می‌مانیم. چه بسیار انسانهایی که با وجود حضورشان در قلب مردمان سرزمین‌شان، خیلی غریبانه رفتند و فراموش‌شدن شان ناخودآگاه چند سال از رد و خاطره‌هایشان سبقت گرفت.

همین علاقه به نوشتن، پدید آوردن، تولید کردن و تعامل کردن در تار و پود این مکانیزم است که معنی پیدا می‌کند. همین تکاپو، با هم زندگی کردن، ورزش کردن، یاد گرفتن، یاد دادن؛ همین روایتگری، داستان گفتن، شرح و ثبت وقایع برای یک غریبه و صدها همینِ دیگر، ریشه در آن میراث‌مان دارد که شاید گاهی ناخودآگاهمان دزدکی تصویرش می‌کند و از قد و بالایمان حز می‌برد. ما جزو خوشبخت‌ترین نسل‌های بشریم! چرا که اگر در زمانه‌ای هبوط کرده‌ایم که درگیر انواع بحران‌ها و ناملایمات هستیم، اما اَبزار اِبراز وجود داریم. میخی داریم که می‌توانیم صفحه تاریخ را با آن بخراشیم. صدایی داریم که بدون محاسبات شیخ بهایی می‌توانیم آن را جاودانه کنیم. قلمی داریم که خودمان می‌توانیم به بهترین شکل خودمان را با آن معرفی کنیم و بدون آنکه سعدی و خیام زمانه باشیم، تجربه بی همتایمان را از زندگی بنگاریم.

در این بزنگاه تاریخ، این معجزه‌های هزاره سوم، از اینترنت گرفته تا گوشی‌ای که روایت حاضر را می‌نگارد، پناهگاهی بود برای فراموش کردن فراموشی و پلی بود به سوی ارتباط با دغدغه‌های افرادی که غریب اما آشنا هستند. هر ابزاری که ما را در ذهن اطرافیان‌مان ماندگارتر کند، رفیق روزهای سخت ما می‌شود. دوستی می‌شود که سبک زندگی‌مان را به نرمی هدایت می‌کند، حریف تمرینی می‌شود که امتیاز ما را به بقیه نشان دهد. از همه مهم تر، ما را به خودمان بهتر معرفی می‌کند و می‌شناساند، ثبت می‌کند و یاد و خاطره‌ی ما را نگه می‌دارد. حداقل می‌توانیم خوشحال باشیم در این دوران شانس زندگی را داشته‌ایم و بلاخره شاید آخرین نفری که ما را می‌شناسد هیچ وقت نمیرد :)

روایتگر باشفناوریزندگیآرامش ذهنموثر
مشاور توسعه کسب و کار و اندکی کارآفرین. علاقه‌مند به حوزه های نوآوری، کارآفرینی فناورانه و هر آنچه در این اکوسیستم اتفاق می افتد. "داستان خود را بنویسیم، قبل از آنکه دیگران آن را بنویسند."
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید