ما به دلیل فرهنگ و یا هر عامل شناخته شده و ناشناخته دیگری، ترجیح می دهیم همه چیز را در لفافه بگوییم و از رُک گویی فاصله می گیریم. خیلی مواقع در جواب افرادی که از ما راهنمایی می خواهند و مشخصا دچار سردرگمی هستند، به حدی محافظه کارانه عمل می کنیم و قضیه را اصطلاحا می پیچانیم، که نه خودمان چیزی می فهمیم و نه آن جویای علم بدشانس که دست بر قضا با ما نشست و برخاست پیدا کرده است.
وقتی لازم است بگوییم دوست عزیز نه، نکن، خیلی ملایم می گوییم که بعدا هم مسئولیتی نپذیریم. خیلی مواقع بر پاشنه همین در می چرخیم و درست اشاره و تاکید نمی کنیم که این کار و فعالیت، حتما یک ظرفیت اجرایی دارد که باید این ظرفیت پر شود تا کار به نتیجه برسد (اگر متوجه نشدید بذارید به حساب همان ادبیات در لفافه و ناواضح گویی!).
برای مثال تبدیل شدن به شناگری ماهر، تمرین و استمرار نیاز دارد که این تمرین ها تا طرف به خود را به آب نزند و در آن محیط قرار نگیرد، یک پاپاسی ارزش ندارد. خیلی وقت ها که نمی شود، هر چند که فرافکنی کنیم و زمین و زمان را مقصر بدانیم، دلیلش همین علاقه ما به اینرسی، تمرین نامتناسب با مهارتی که می خواهیم بیاموزیم و همچنین راهنماهای غیر رک گو است. گویی خودمان هم می دانیم آنگونه باید و شاید مرد عمل نیستیم و فقط کاری می کنیم که کاری کرده باشیم. تمام کننده نیستیم و قبل از حرکت، تابلوی ورود ممنوع را خودمان داخل بقچه مان می گذاریم که هر موقع لازم شد تنی به آب بزنیم و شنا را واقعا یاد بگیریم، آن تابلو را سریع نصب کنیم و با نشان دادن آن به اطرافیان، تاییدیه مسدود بودن راه را هم از آنها بگیریم.
به عنوان کسی که خیلی چیزها را شروع کرده و به اتمام نرسانده، متاسفانه لازم است اقرار کنم که اکثریت آن کارهای نا تمام، نه به دلیل قیمت ارز و عدم ثبات اقتصاد کلان (البته اصلا قصدم نیست این فاجعهی عادی شده را نادیده بگیرم)، که به دلیل ضعف شخصی و خیلی مواقع سرمایه گذاری بسیار ناقص وقت و توانم بوده است. ممانعتی که باعث می شود ضمن دیدن دریا، از درآوردن لباسها که مانع حرکت داخل آب هستند خودداری کنیم و به جای تنی به آب زدن، به فکر توجیه چرایی نشد کارها بگردیم.
اگر خواننده این مطلب هستید و حوصله کردید تا اینجا بخوانید، و مخصوصا اگر در بازه سنی 20 تا 30 سال هستید و سریال فرندز Friends را ندیدهاید، همین جا نصف به علاوه یک کارهایتان را متوقف کنید و آن 10 فصل سریال را ببینید (اگر هم دیدهاید که از این انطباق لذت ببرید!). طبیعتا این مجموعه به عنوان سریالی کمدی، ربطی به مطلب حاضر ندارد، اما یک قسمت آن تداعی کننده موضوع حاضر است.
یکی از شخصیت های اصلی سریال به نام راس، در یکی از قسمت ها به دنبال تلاطمات زندگی، در فکر نقل مکان است که بعد از جستجویی طولانی، تنها مکان مناسب را پیدا می کند. در این مکان فردی ساکن است که شخصیت های داستان به او "مرد لخت زشت" (Ugly Naked Guy) می گویند و این اشراف اطلاعاتی را از طریق تسلط آپارتمانشان بر آپارتمان این شخص بدست آوردهاند. این فرد می تواند مستاجر بعدی را تایید کند و عملا راس برای اجاره آن خانه، باید وی را راضی کند. در سکانس بعدی راس با خوشحالی وارد آپارتمان دوستانش می شود و مغرورانه اعلام می کند حرکتی زده است و تمامی رقبا و متقاضی آن آپارتمان را نیست و نابود کرده است. وقتی از پنجره نگاه میکند، می بیند تمام متقاضیان و مستاجران دیگر از همان سبد شیرینی وی ارسال کردهاند و اتفاقا هدایای دیگری نیز فرستادهاند. در سکانس بعدی، دوستانش که از پنجرهشان نگاه میکنند مرد لخت زشت را میبینند که همراه دوست لخت زشت خود در حال چایی خوردن هستند. احتمالا درست حدس زدید! راس آنجا نشسته است و دارد با زبان طرف، کار خودش را جلو میبرد (انتظارات خودتان را بالا نبرید، چرا که سریال کاملا خانوادگی است!).
اگر می خواهید کاری را شروع کنید، برآورد کنید تا کجا میخواهید جلو بروید. اگر فقط بر هوشتان تاکید میکنید و نهایتا یک بسته شیرینی قرار است بفرستید، همان شروع نکنید بهتر است. البته این موضوع بیان کننده قبول ریسکهای بی منطق نیست، اما اگر حاضر نیستید آن چایی کذایی را بخورید، خودتان و اطرافیان تان را درگیر کارهای ناتمامتان نکنید و صرفا به تماشای یک شنای خوب اکتفا کنید.