ویرگول
ورودثبت نام
ارشیا طاهری
ارشیا طاهری
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

یک کارآفرین موفق لزوماً دارای بهترین ایده‌ها نیست!


اکثر مردم فکر می‌کنند که کارآفرین بودن برابر است با داشتن یک ایده‌ی بزرگ. و همین‌طور هم هست. برای شروع چیزی جدید، شما به ایده‌ای نیاز دارید که بتواند عملی شود: چیزی که مردم به آن نیاز دارند، چیزی که مردم آن را می‌خواهند، و از همه مهم‌تر، حداقل برای کسانی که بر روی ایده‌ی شما سرمایه‌گذاری می‌کنند، چیزی که مقیاس‌پذیر باشد.

اما از مصاحبه کردن با کارآفرینان متعددی که توجه خود را بر مشاوره، اینترنت و توسعه نرم‌افزار متمرکز کرده‌اند، دریافته‌ام که بدون استعدادِ اجرایی کردن یک ایده، یعنی تبدیل یک ایده‌ی خام به یک سازمان زنده، در حال تنفس و بادوام، شما محکوم‌به شکست هستید. و برای بسیاری از کارآفرینان که نسبتاً متفکر هستند تا اهل عمل، این یک نظریه‌ی هراسناک است.

برای مثال، صاحب یک شرکت نرم‌افزاری به من در مورد اضطراب فراوانی که هنگام فروش به مشتری احساس میکرده، میگوید. او عاشق توسعه‌ی محصول بود و همچنین از صحبت کردن در مورد محصول با خریداران احتمالی لذت میبرد. چون او به چیزی که میگفت باور داشت. اما وقتی زمان دعوت کردن مشتری به خرید می‌شد، در جا خشکش می‌زد. با لکنت حرف می‌زد، مانند زنبور وز وز می‌کرد و در بسیاری از موارد حتی مشتری را دعوت به خرید نمی‌کرد. با مدیرعامل یک شرکت مشاوره‌ای کوچک صحبت میکردم و او تأسف می‌خورد که به‌خاطر ذات درونگرا و خجالتی‌اش، چقدر برای او سخت بوده تا در کنفرانس‌ها و رویدادهای شبکه در مورد شرکتش صحبت کند و آن را سر زبان‌ها بیندازد. و مدیرعامل یک شرکت استارتاپی در حوزه‌ی اینترنت که عمیقاً به مأموریت شرکتش باور داشت اما هنگامی که کارمندان بالقوه خود را بدون افشای واقعیت در رؤیاپردازی می‌انداخت، اخلاقاً در کشمکش با خود بود: شاید آنها سرمایه‌ی کافی برای دوام آوردن در زمان ضرر تا رسیدن به آخر ماه را نداشته باشند.

چگونه کارآفرینان ایده‌محور می‌توانند به آدم‌های اهل عمل تبدیل شوند و در حین حال که مجبورند از حاشیه‌ی امن شخصی و حرفه‌ای خود خارج شوند، یاد بگیرند که پول جمع کنند، ارائه‌های خوبی در برابر سرمایه‌گذاران داشته باشند (pitch) و کارمندان را استخدام و اخراج کنند؟

قدم اول این است که عملاً چالش‌ها را شناسایی و به آن‌ها اعتراف کنید. هیچ‌کدام از ما دوست نداریم که ضعف‌ها و ناتوانایی‌هایمان را بپذیریم، اما برای پیشرفت مجبور به این کار هستیم. هرکدام از کارآفرینان موفقی که با آن‌ها صحبت کردم بالاخره متوجه شدند که اهمیت این اقدامات ضروری و در عین حال مشکل چیست. و در بیشتر موارد این‌ها چیزهایی بودند که مدیران از آن‌ها دوری می‌کردند یا آن‌ها را به تعویق می‌انداختند. این مسئله به ضرر تجارتشان تمام می‌شد.

قدم حیاتی بعدی، در آغوش گرفتن مأموریت و هدف‌تان است. به این دلیل که این همان چیزیست که به شما انگیزه و شجاعت خواهد داد تا اقدام ضروری را انجام دهید. مثلاً ماران نلسون [1]، مدیرعاملِ کلارا لبز [2]، این موضوع را در مورد قدرت متقاعدسازی با احترام به اقدام و عمل در خارج از حاشیه‌ی امن خود به عنوان یک مدیر، به این شکل عنوان می‌کند: «مهم‌ترین چیزی که در مورد جذب سرمایه یاد گرفته‌ام این است تنها باید از اساس به کاری که انجام می‌دهید باور داشته باشید. بدانید که آن کار درست و خوب است و باید در این جهان وجود داشته باشد.» عقیده، احساسی است عمیقاً درونی که می‌گوید چیزی که خارج از حاشیه‌ی امن خود انجام می‌دهید یا حتی تقلایی که با خود می‌کنید ارزشش را دارد و رنجی که متحمل می‌شوید ارزش چیزی که به دست می‌آورید را دارد. و با توجه به چالش ذاتی موجود در بسیاری از وظایف پیش روی کارآفرینان نوپا، داشتن این اعتقاد بخشی مهم از این پازل است.

نهایتاً، آخرین نصیحتی که از صحبت با کارآفرینان یاد گرفتم در مورد اهمیتِ پیدا کردن راهی مختص خودتان است. همان‌طور که هیچ استراتژی همه‌گیر و نسخه‌ی واحدی برای تبدیل‌شدن به یک کارآفرین وجود ندارد، همچنین هیچ راه یکه و واحدی هم برای عمل کردن در خارج از حاشیه‌ی امن نمی‌توان به شما عرضه کرد. برای مثال اگر شما می‌بایست به سرمایه‌گذاران ارائه‌ی تجاری تحویل دهید اما از درخواست کردن پول متنفرید، نخستین خطوط پیام خود را از پیش بنویسید، یا یک همکار را که به شما کمک می‌کند با اعتماد بنفس بیشتری ظاهر شوید، با خود همراه کنید یا پیش از قدم گذاشتن در اتاق، مأموریتتان را به خود یادآوری کنید تا با داشتن اهدافی در مرکز توجه ذهنتان بتوانید راحت‌تر ارائه‌‌ی تجاری را انجام دهید. هر چیزی که میخواهد باشد، شما می‌توانید راه خودتان را برای کنار آمدن با این لحظات سخت پیدا کنید. با کارآفرینانی صحبت کردم که در حیطه‌ی اقدام و عملِ خارج از حاشیه‌ی امن‌شان موفق بودند، و آن‌ها این توانایی را داشتند که راه‌هایی چنین ساده بیابند تا در کنار اثربخش بودن، خودشان را در پروسه‌‌ی کار سردرگم نکنند.

کلام آخر، برای بیشتر مردم کارآفرینی برابر است با ایده. اما برای بسیاری، حقیقتِ کارآفرینی در درونشان رخ می‌دهد. در طی پروسه‌ی قدم برداشتن، جسارت به خرج دادن و انجام دادن کارهایی که هیچ‌وقت فکر نمی‌کردید بتوانید انجام دهید. با ایجاد انعطاف در رفتارتان و یادگرفتن اقدام و عمل در خارج از حاشیه‌ی امن‌تان، شما در رسیدن به اهداف خود به خوبی پیش خواهید رفت.


1. Maran Nelson

2. Clara Labs

نوشته‌ی Andy Molinsky در مجله‌ی کسب و کار هاروارد [Harward Business Review]

مقاله‌ی اصلی را از اینجا بخوانید.

کارآفرینایدهکسب و کارمدیریتکارآفرینی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید