اگر مدیر پروژه یا اسکرام مستر باشید، حتماً با آن لحظه آشنا هستید: زمانی که درخواستهای جدید بهآرامی و بدون بررسی دقیق، وارد پروژه میشوند. این همان «خزش محدوده یا Feature Creep» است — و اگر کنترل نشود، میتواند زمانبندی، بودجه و حتی انگیزه تیم را کاملاً بههم بریزد.

در ادامه، چند راهکار عملی و آزمودهشده برای مدیریت این چالش آوردهام:
شروع کار با یک منشور پروژه مستند یا بکلاگ مشخص، کلید کنترل خزش است. همه اعضای تیم و ذینفعان باید بدانند چه مواردی در محدوده هستند و چه چیزهایی خارج از آن. این تعریف باید با استراتژی محصول همراستا باشد تا مطمئن شویم از همان ابتدا، مسیر درست را دنبال میکنیم.
تغییر همیشه بد نیست — اما باید مدیریتشده باشد. هر درخواست جدید باید از منظر تأثیر بر زمان، هزینه و کیفیت مورد بررسی قرار گیرد. این ارزیابی وقتی مؤثر است که با نقشه راه و اهداف استراتژیک محصول مقایسه شود تا مشخص گردد آیا تغییر واقعاً ارزشآفرین است یا نه.
در کنار ذینفعان، بررسی کنید که آیا درخواست جدید واقعاً ارزش افزودن دارد یا نه. این سؤال ساده اما کلیدی را مطرح کنید: «آیا این با اهداف فعلی پروژه هماهنگ است؟»
اینجاست که استراتژی محصول نقش حیاتی دارد. بدون یک استراتژی روشن، تصمیمگیری درباره اولویتها به سلیقه یا فشار بیرونی وابسته میشود. اما وقتی استراتژی محصول مستند و همسو با چشمانداز سازمان وجود داشته باشد، میتوان هر درخواست جدید را در چارچوب آن سنجید: آیا این تغییر به تحقق ارزش پیشنهادی محصول کمک میکند یا صرفاً انرژی تیم را پراکنده میسازد؟
بسیاری از موارد خزش به دلیل ناآگاهی است. وقتی ذینفعان اثرات احتمالی را بدانند، همکاری مؤثرتری خواهند داشت. این آگاهی باید در قالب شفافسازی ارتباط مستقیم با چشمانداز محصول صورت گیرد تا همه درک کنند چرا «نه» گفتن به برخی تغییرات در راستای موفقیت بلندمدت محصول است.
فریمورکهایی مثل اسکرام یا کانبان، ذاتاً برای انعطافپذیری طراحی شدهاند. استفاده از بازبینی اسپرینت، اصلاح بکلاگ و تعریف شفاف از "انجامشده" (Definition of Done) کمک میکند تا محدوده کنترلشده باقی بماند. این ابزارها زمانی بیشترین اثر را دارند که در چارچوب استراتژی محصول اجرا شوند، نه صرفاً بهعنوان یک چکلیست.
💡 یادمان باشد: مدیریت خزش محدوده به معنای "نه گفتن" به همه چیز نیست — بلکه یعنی گفتن "بله" همراه با درک و توافق بر سر تبعات و اولویتها.
📌 بهعنوان یک Product Owner، این نکات نهتنها برای مدیریت پروژه، بلکه برای تضمین تحویل ارزشی واقعی به کاربر حیاتیاند. وظیفه ما این است که بین نیازهای جدید و ظرفیت تیم تعادل برقرار کنیم و در همه تصمیمها، استراتژی محصول را چراغ راه قرار دهیم.