
همیشه غالب مردم با موجهایی که راه میافته همراه میشن؛ و انقدر اون موج رو بزرگ میکنن که خونههای خودشون غرق میشه! بعضی از موجها کوچیک و کم اهمیت هستن اما بعضیها بزرگ و تاثیرگذار. جلوی اینجور موجها رو نمیشه گرفت و فقط باید در مسیر درست قرارشون داد.
حالا نوبت هوشمصنوعی شده! موجی که در مسیر اشتباه افتاده و هر روز داره بزرگتر میشه.
و باز هم مثل همیشه، به لطف بیتفاوتی افراد تصمیمگیرنده، یک ویرانی بزرگ در پیش داریم.
ایران ساختارهای کافی برای پیشروی در حوزه هوشمصنوعی رو نداره. هرچند که در این مدت افراد زیادی از بیسوادی مدیران سوءاستفاده کردند و رفتند.
اما در مواجهه با هوشمصنوعی هم به شدت ضعیف بودیم. همونطور که سالهای پیش در مواجهه با ابزارها و رسانههای مختلف دیگه ضعیف بودیم و حالا نتیجهشون رو در نسلهای مختلف جامعه مشاهده میکنیم.
استفاده تخصصی و اصولی دیگر کشورها از هوشمصنوعی جهت بهینهسازی و سرعت بخشیدن به فرآیندهای حوزههای مختلف، و در مقابل سردرگمی کشور ما، نتیجهای جز تبدیل شدنمون به یک رقیب بیارزش و کندذهن نداره.
از طرفی مشاهده این وضعیت مثل آخرین تیری هست که به سمت متخصصین با استعداد کشور پرتاب میشه و آخرین روزنههای امیدشون به آینده کشورشون بسته میشه.
و ما باز هم به عقب بر میگردیم...
غالب سیستمهای دیجیتال ادارات، مراکز دولتی و غیردولتی ما پر از خطاهای محاسباتی و اجرایی هست. باگهایی که در نهایت منجر به هک شدن و سختتر شدن وضعیت مردم در شرایط بحرانی میشه. به عبارتی ما فهرست بالابلندی از سیستمهایی داریم که حالا میتونن از پایه و اساس اصلاح بشن و موجب ایجاد یک تحول در قسمت خودشون باشن. تا هزینههای مادی و غیرمادی کاهش پیدا کنه.
هوشمصنوعی در حال تبدیل شدن به یک ابزار رایج و روزمره در بین تمام اقشار مردم هست. پیر و جوون و بچه؛ دانشآموز و متخصص.
اما نحوه مواجهه غالب این افراد با این اقیانوس عظیم، یک مواجهه غیراصولی و یک انتخاب سرسری از بین هزاران خبر و محتوا و ابزار بوده.
این رفتار موجب بروز چند مشکل در بخشهای مختلف زندگی این افراد خواهد شد.
بعد از مدتی همکلام شدن با هوشمصنوعی، شما یک نسخه مجازی از خودتون رو میسازید. شاید بدون اینکه متوجه بشید.
کلمات، جملهبندیها، لحنها، سکوتها، موضوعات، و تمام موارد گفتگوی شما، دقیقا طوری تنظیم میشه که ناخداگاه شما علاقه داره. درواقع پاسخهای هوشمصنوعی به شما، بیشتر پاسخهای مورد علاقه شما هستند نه واقعیت.
اینجوری بهترین دوستتون رو پیدا میکنید.
اما وقتی آشنایی با این دوست خوب با انبوه محتوای غیرتخصصی اما شیک ترکیب بشه، یک توهم از استفاده کاملا اصولی و تخصصی برای هر کاربر ساخته میشه. توهمی که درنهایت منجر به اعتماد بیشاز اندازه به پاسخهای مدل و بیاعتمادی به نظرات دیگران، و تصمیمگیریهای اشتباه در کار یا زندگی شخصی افراد میشه.
بعد از مدتی، ارتباط عمیق شما با اطرافیانتون جای خودش رو به دوست جدیدتون میده.
مثلا کودکانی رو متصور بشید که از کودکی با هوشمصنوعی بزرگ میشن و اولین دوستشون هوشمصنوعی بوده.
چطور با سطح توقع کاذبی که براشون ساخته شده میتونن با دنیای واقعی ارتباط برقرار کنن؟
کودکانی که نه دوستی دارن و نه اطرافیانشون رو قبول دارن.
انزوا، غرور، اعتماد به نفس، بدبینی و... حالا با شدیدترین حالت ممکن بروز پیدا میکنن.
اما قضیه زمانی بدتر میشه که پشت نقاب این دوست صمیمی، افرادی حضور داشته باشن که از نیتشون با خبر نباشیم.
کاش به جای دغدغههای مسخره بابت جایگزینی هوشمصنوعی در مشاغل مختلف، کمی نگرانی برای کودکانی بود که دارن هوشمصنوعی قد میکشن.