۱.مرحله اول این هست که اشتباه رو تشخیص داد، درک کرد و فهمید! یعنی باید تمام نیرو و توان خودمون رو در حد خودش، به کار ببریم که ببینیم کاری که انجام میدیم، اشتباه هست یا نه و اگر اشتباه هست، بلافاصله، بلافاصله بدون هیچ توقفی، بپذیریم اشتباه کردیم و اشتباه شده.
اگر در ارتباط با دیگران هست، این رو اعلام کنیم ، اعلاااام کنیم که آقا/ خانوم محترم من اشتباه کردم، واقعا متأسف و پشیمانم و درخواست بخشش دارم، همچنین در مورد هر خسارتی که به هر شکل و فرمی به شما وارد شده یا وارد کردم که قابل جبران هست، من آمادگی کامل خودم بدون هیچ چون و چرا و گفتگویی، برای جبران اون اعلام میکنم و مسئولیتش رو میپذیرم
یا میگم اصلا تو بگو ب خاطر اشتباهی که کردم، چگونه هزینه ای رو باید بپردازم که تو احساس میکنی، صمیمانه، صادقانه و عادلانه و منصفانه است تا با انجام یا پرداختش, من این اشتباه رو جبران کرده باشم، اگر قابل جبران نیست و طرف مقابل نپذیرفت، هیچ اشکال نداره، چرا که ما وظیفه خودمون رو اجرا کردیم
از اشتباه باید حتما حتما درست و صحیح، آموخت و نه به آن آویخت و همون طور که میدونید هوش آدمی در این تعریف میشه که از اشتباهاتش بیاموزه و از خودش موجود کامل تری بسازه.
در مواجهه با اشتباهات من و شما باید سه چیز رو با دقتی بالا و ریز بینانه، مورد ارزیابی قرار بدیم که مسئله اشتباهمون روشن تر بشه.
۱. علم و آگاهی و اطلاعات و باوری که "داشتیم"
۲. احتیاجات و نیاز های که"داشتیم"
۳. احساسات و عواطف و هیجاناتی که "داشتیم"
اشتباه "واقعیت" دنیای امروز است! همون طور که می دونیم انسان موجودی ناقص هست که در پی یادگیری از اشتباهاتش به سمت کامل تر شدن حرکت میکنه و نباید اشتباهات کسی، ملاک تشخیص شخصیت اون باشه، من کار بد میکنم، ولی آدم بدی نیستم. چرا که، منی که ۴ تا کار بد کردم، ۱۰۰ تا کار خوب و درست کردم.
دوباره میگم: همین جاست که در ارتباط با موضوع اشتباه، با یکی از ویژگی های بزرگ انسانی، میتونید مواجه بشید و اون موضوع بخشش هست. روزی که من مفهوم غلط و درست رو در مورد خودم و دیگران از ذهن و مغز و باور و اعتقادات ام دور میکنم و جز در موارد استثنا اون رو نمیپذیریم.روزی که من اصل تفاوت رو میپذیرم، این که جهان جهان تفاوته، نه سیاه و سفید، خوب و بد، کافر و مومن، روزی که اشتباه رو ویژگی اصلی و اساسی انسان در حال رشد میدونم، خیلی آسوده و آرام آماده ام که معذرت خواهی خودم، از خودم رو بپذیرم و تقاضای بخشش خودم به خودم رو و یا دیگری به من رو با کمال میل بپذیرم. شرط اصلی و اساسی بخشش فراموشی هست، یعنی فورگت و فورگیو.
یعنی من در مواجه با خطا ها و اشتباهاتی که کردم،
"مثلاً خوابیدن در بعد از ظهر یک روز مهم"
اول اول، اشتباه رو درک میکنم، میفهمم و بررسی میکنم طبق اون سه مورد که گفتم:
۱. علم و آگاهی، باور و اعتقادات و هیجانات و احساسات ام در "زمان اشتباه"
- باور: خوابیدن در بعد از ظهر بسیار اشتباه و مضره ، من رو داغون و میکنه و خسته و خسته تر میشم. اگر قرار هست ی استراحتی بکنم اینه که نهایت 15 دقیقه نه 1 یا 2 ساعت
- اطلاعات: من باید تسک های امروز رو انجام بدم و از مقدار دقیق تسک ها و جزعیاتشون هم اطلاع داشتم، از اهمیت زمان بعد از ظهر هم آگاهی داشتم و همین طور میدونستم خوابیدن در بعد از ظهر قطعا به برنامه آسیب میزنه.
- احساسات: خسته، کوفته، بی قرار و بی حوصله و بیحال! بی انگیزه و آشفته
نکته اصلی و اساسی اینجاست که من متوجه شدم، که حتی اگر الان باز برگردم به اون زمان، با این ویژگی ها، بازم هم این اشتباه رو تکرار میکنم! بگذریم بعداً این قسمت رو مفصل بررسی میکنم.
حالا اعلام و اعتراف میکنم که آرین، جـــون دل، من اشتباه کردم که بعد از ظهر خوابیدم.
دوم میگم که خیلی متأسف و پشیمان ام که کار درست و صحیح رو انجام ندادم و با تمام وجود، از این بابت معذرت میخوام.
سوم میگم که من مورد هر خسارتی که به هر شکل و فرمی به خودم وارد شده یا وارد کردم که قابل جبران هست، بدون هیچ چون و چرا و گفتگویی، برای جبرانش اعلام آمادگی میکنم و مسئولیتش رو میپذیرم. لطفاً تو بگو ب خاطر اشتباهی که کردم، چگونه هزینه ای رو باید بپردازم که احساس میکنی، صمیمانه، صادقانه، عادلانه و منصفانه است تا با انجام یا پرداختش, من این اشتباه رو جبران کرده باشم.
اول که آسیب ها و ضرر و زیان رو شناختم
میرم که لیستشون کنم و در پی جبرانشون در بیام
۱. بی حالی بیشتر و احساس گناه:
اولا که با مهربانی و عطوفت با خودم حرف میزنم و کاری رو برای خودم انجام میدم که سریع حالمو خوب کنه.
اگه قهوه است، قهوه سرو میکنم، اگه چای، چای پوست میکنم، اگه میدونم که باید دوش بگیرم بدون هیچ عذر و بهانه و بی حالی، برم که دوش بگیرم. من آگاه به ارزش بالا و جایگاه و مقام مقدس خودم به عنوان یک انسان هستم که خطا و اشتباه، جزئی از واقعیت زندگی اونه که هر روز اشتباه میکنه، کار بد میکنه، اما کماکان انسانه، کار بد میکنه اما بد نیست! من حق هیچ گونه توهین و بی احترامی به خودم ندارم و در کمال ادب و احترام با خودم برخورد و رفتار میکنم.
۲. وقت و زمان از دست رفته و آسیب به برنامه روزانه:
بعد از اون، بیام و برنامه رو چک کنم و ببینم چجوری میتونم با زیرکی و دانایی، تایم از دست رفته رو جبران کنم، بدون این که آسیب جدید رو ایجاد کنم و در تلاش، اگر تونستم عملیش می کنم ، ولی اگر نشد، نشد. باید نتیجه و مسئولیت و عواقب رو پذیرفت.
ولی یادمم باشه که قول دادم و اعلام آمادگی کردم که با تمام توان، تلاش کنم که آسیب و خسارت وارده رو جبران کنم، پس عذر و بهانه جایگاهی در علت عدم جبران خسارت نداره!
حالا میام و میرم سراغ این که خودم رو ببخشم:
روزی که منِ آرین و انسان، مفهوم درست و غلط رو از خودش دور میکنه و جز در موارد استثنا اون رو میپذیره، روزی که انسان اصل تفاوت رو میپذیره، روزی که اشتباه رو ویژگی اصلی و اساسی خودش و انسان در حال رشد میدونه، خیلی آسوده و آرام آماده است، معذرت خواهی خودش از خودش و دیگری رو بپذیره و تقاضای بخشش خودش و دیگری رو بهش پاسخ مثبت بده.. شرط اصلی و اساسی بخشش، فراموشی هست، فورگت و فورگیو.
اما روزی که شما نمیبخشید، از پا در میاید! فقط یک جاده مارو از جهنم موجود به بهشت موعود میبره و اون بخششه! هر کس که توان بخشیدن خودش و دیگران رو نداره، یک بدبختیست که باید در جهنم ساخته و پرداخته خودش و دیگران زندگی کنه.
بیند مسئله اصلی و اساسی این هست که شما لذت بخشش رو از لذت
گذشت
فداکاری
تحمل
جدا بدونید. و فرآیند بخشش و موضوع بخشش، از این سه مفهوم جدا و بدوره.
باید به این موضوع توجه کرد که منو شما در این دنیا به این دلیل زنده موندیم و باقی خواهیم ماند که بتونیم با طبیعت یا موجدات طبیعی سر "سازگاری" داشته باشیم. یعنی ای بسا ۹۹ درصد آنچه در جهان و کره زمین به وجود اومده، از میان رفته! علتش اینه که توانایی سازگاری با محیط رو نداشتن.سازگاری اساس کار و زنده ماندن و سروایول من و شماست.
ماجرای سازگاری رو با *سازش" که نوعی فریب کاری هست، نباید مخلوط کرد. دوم اینکه تصور نکنیم آنچه که به عنوان کامپرمایز، نوعی همراهی و هماهنگی هست, بار منفی و بد داره.بسیاری از موارد، منو شما در موضوعاتی که نمیتونیم به توافق برسیم، میتونیم به یک مرحله ای سازگاری برسیم. مخصوصاً در رابطه با خود.
اما موضوع سازگاری با موضوع گذشت و فداکاری و تحمل متفاوت است. در گذشت و تحمل و فداکاری، معمولاً شما میپذیرید کسی کار بد و اشتباهی کرده، اون کسی که اشتباه و کار بد کرده، با گذشت و فداکاری شما، در حقیقت به نوعی مستقیم و غیر مستقیم پاداش میگیره که اون کار رو تکرار کنه، در نتیجه شما با گذشت و تحمل و فداکاری، از اون معمولا آدم بد تری میسازید که نه تنها در مورد شما، بلکه با دیگران هم ممکنه اون اشتباه رو تکرار کنه.
پس برخوردی که من آرین جول دل میتونم با خودم داشته باشم اینکه موضوع گذشت، تحمل و فداکاری رو کاملا درک کنم و بدونم که اگه دارم کار بد و اشتباهی با خودم میکنم و دارم ازش میگذرم، تحملش میکنم و فداکاری در موردش انجام میدم، قطعا از خودم آدم بدتری میسازم و به نوعی مستقیم و غیر مستقیم پاداش میگیرم که اون کار رو تکرار کنم.
بنابراین گذشت و تحمل و فداکاری جایی نداره. گذشت و تحمل و فداکاری در اجبار و زور و ظلم ، معنا و مفهومی نداره، بلکه باید دانست که زمانی معنا پیدا میکنه که من با انتخاب خودم، گذشت و تحمل و فداکاری کنم و عرض من این است که چنین چیزی هیچ وقت مفید نیست.
در ضمن با توجه به شناختی که از انسان در این چهار چوب داریم، میدانیم که من و شما نمیتوانیم نادیده بگیریم، گذشت و فداکاری تحمل کنیم و آسیب نبینیم. حتما آسیبی متحمل ما میشه. و امکان نداره کسی آسیب نبینه و به خودش و دیگران آسیب نزنه. روزی که من آسیبی دیدم، این آسیب باید پخش بشه و از جای دیگری سر در میاوره.
یعنی من با گذشت و تحمل و فداکاری در مورد خودم و در برخورد اشتباهات خودم، همواره دارم به خودم آسیب میزنم! خیری در این کار نیست، مگر نابودی خودم.
آنچه مهمه اینه که با گذشت و تحمل و فداکاری، ما از خودمون آدم بهتری نمیسازیم، بدتری میسازیم.
زمانی که من خودم رو تحمل میکنم
بوی گند سیگار خودم رو تحمل میکنم،
زمانی که من از اشتباه خودم میگذرم و گذشت میکنم
من از پول پس انداز نکردم خودم میگذرم و بهش توجه نمیکنم، زمانی که من فدا میکنم خودم رو به پای اشتباهات خودم و میسوزم به معنای در پی هزینه خطا های که پشت سر هم مرتکب میشم .
قطعا گرفتار ۴ نون نحص تاریخ ام.
نادانی
ناتوانی
نیازمندی
و نگرانی
یعنی این که من به این دلیل تحمل میکنم و گذشت فداکاری میکنم که نادانم. من اصلا نمیدونم چه خبر هست و نمیدونم چه میتوان کرد و خبر از آنچه میگذره ندارم. من اصلا نمیدونم که سیگار رو میشه ترک کرد یا این که چقدر سیگار مضره!
با وجود اینکه میدانم، ناتوانم. من میدونم دارم به خودم بدی میکنم، من میدونم دارم اشتباه می کنم، من میدونم که دارم ارزش و اهمیت و اعتبار و حرمت خودمو بهش تجاوز میکنم و زیر سوال میبرم، اما من در جهت برخورد با خودم ناتوان، اینجاست که میگم ترک عادت موجب مرض است.
ممکنه من دانا و توانا باشم، اما نیازمند ام. من میدونم و میتونم اون کار رو بکنم، ولی فردا چه کنم؟! من میدونم که میتونم الان از این جای که کار میکنم استعفا بدم و میتونم برم اما بعداً من نیاز مند ام، من از نظر اقتصادی زندگی خودم و رو چجوری تامین کنم؟! منی که اینجا دارم زیر فشار کار و استرس به سلامت فیزیکی و روانی خودم لطمه میزنم، نیازمندم و نمیتونم برم.
من نگرانم! من از آینده نا مشخص و نا معلومی که دارم درش ریسک میکنم و بابت خطری که پیش رو دارم اضطراب و استرس دارم. اگه پل های پشت سرم خراب بشه چی؟ اگه وام ضامن وام جور نشه چی؟! اگر دوستام تنهام بزارن چی ؟!
من در طول زندگیم کسی رو ندیدم که گذشت و تحمل و فداکاری کنه که دانا، توانا باشه، نیازمند و نگران هم نباشه. اصلا نداریم همچین چیزی!
بخشش وقتیست، که من در در ارتباط با خودم که، دست به رفتار نا مناسبی زدم، بتونم در شرایط عادی، در شرایط امن، با امنیت و آرامش یا حداقل امنیت، بشینم، صحبت کنم که ببینم موضوع رو چگونه میبینم و از دید نفر دیگری حتی یک متخصص و یک شخص دانا، موضوع چگونه هست علل و عواملش رو چگونه میشناسنم و میشناسند, حتی از چه و چگونش با خودم توافق کنم
برخی اوقات من در انجام کاری که کردم، فکر میکنم به خودم آسیب ۱ رو زدم، در حالی که آسیب ۱۰ رو زدم. بنابراین باید اول معلوم بشه که چه اتفاقی افتاده. یعنی موضوع اصلی و اساسی چه هست.
بعد از چه و چگونه هست که چرایی مطرح میشه.من باید چه و چگونه رو بدونم و به چرایی برسم و روزی که به چرایی برسم در گفتگو بر سر مسئله خودم این مطلب میتونه حاصل بشه که تکلیف چیه و چه باید کرد, مادامی که من، "قصد حل مسئله و مشکل رو داشته باشم"
میشه قبول کرد که یک انسان سالم، یک انسان خوشبین و خوب میتونه گرفتار توطئه ای و یا عدم توجه به موضوعاتی بشه و آسیب ببینه ولی براااای بار دوم، مسئولیت با اوست. روزی که من به خودم بد کردم، وظیفه و مسئولیت من هست که بعد از رسیدن به عمق مسئله و بخشیدن خودم، که نگذاریم من در موقعیت و وضعیتی قرار بگیرم که دوباره همون آسیب رو به خودم بزنم.
باید به خودم ثابت کنم که ویژگی های روانیم کاملا عوض شده. یعنی من به خودم بد کردم و حالا میخوام خودم رو ببخشم، شرطش این هست که من برم ، تمام علت و عواملی که موجب اون رفتار شده رو از خودم دور کنم و در اون زمینه بخصوص، از خودم آدم تازه و جدیدی بسازم که اون اشتباه رو تکرار نمیکنه، در غیر این صورت، من باید آماده باشم که اون اشتباه، حتی به صورتی بدتر و شدید تر در آینده اتفاق بیفته.
من و شما باید بدونیم که بخشیدن خودمون برای چندین بار آسیبش بسیار بسیار بیشتر از گذشت و تحمل و فداکاری هست و نباید تا حد ممکن، تا جای ممکن، برای بار دومی خودمون رو ببخشیم. منو شما فقط وقتی میتونیم فرصت دوم رو به خودمون بدیم که بعد از فهمیدن همه موضوع، رفته باشیم و ثابت کرده باشیم که اون آدم قبلی نیستم. یعنی منی که با خودم چنین بد عمل کردم ، نشون بدم که علت اصلی این نگاه و نظر من، این فلسفه و جهان بینی و طرز فکرم، این باور و اعتقاد من، این احتیاجات و انتظارات من، این جدول ترجیحات من بوده که من رو در گذشته به این جا رسونده که من به خودم بد کردم و همه اون ها الان عوض شده و به یک اعتبار یک روانشناس و یک روانپزشک، مشخص میکنه که این من با این ویژگی ها، دست به چنین کاری زدم ولی این من الان، اون آدم قبلی نیستم. در غیر این صورت یک اشتباه محضه که من خودم رو ببخشیم یا توهم این رو داشته باشم که بخشیدم! یعنی در این صورت ما فقط خودمون رو به حماقت زدیم.
از اونجا که انسان در موارد اصلی و اساسی بنده عادت و یک نوع پترن و الگو رفتاری هست و این سیستم های مختلف با هم ارتباط هستند و اگر مدتی کوتاه یکی از آنها به نوعی متفاوت عمل کنه، به زودی مانند بقیه خواهد شد، آنچه که در خصوص انسان میدانیم، این هست که اون اتفاق دوباره تکرار خواهد شد.
قول و قرار و وعده و جبران در بخشش جایی نداره، بلکه باید شخصِ بنده برم و ثابت کنم که تغییر کردم و اون آدم قبلی نیستم. مسئله بخشش رو باید بر روی خود اجرا و پیاده کرد تا موضوع حرمت نفس بهبود پیدا کنه.