تئوری پنجره شکسته در روانشناسی
تئوری پنجره شکسته (Broken Windows Theory) تئوریای است که در اوایل دهه 1980 توسط دو پژوهشگر، جیمز ویلسون (James Q. Wilson) و جورج کیلوینگ (George L. مطرح شد. این تئوری به رابطه بین نظم اجتماعی و جرایم شهری میپردازد و تأثیرات قابل توجهی بر سیاستهای پلیس و مدیریت شهری داشته است. در ادامه به توضیح بیشتر این تئوری میپردازم:
مفاهیم اصلی تئوری پنجره شکسته:
1. نظم و انضباط اجتماعی:
تئوری پنجره شکسته پیشنهاد میکند که اگر نشانههای بینظمی (مانند پنجرههای شکسته یا دیوارهای خالی با graffiti) در یک محله دیده شوند، این نشانهها میتواند حس بینظمی و عدم کنترل را در دیگر افراد ایجاد کند. این حس افراد را ترغیب میکند تا قوانین را نقض کنند و رفتارهای ضد اجتماعی را انجام دهند.
2. جرائم خُرد و جرائم بزرگتر:
بر اساس این تئوری، اگر به جرائم خُرد مانند خرابکاری، مصرف مواد مخدر در مکانهای عمومی، یا بینظمیهای مشابه رسیدگی نشود، این ممکن است باعث افزایش جرائم بزرگتر و جدیتر شود. به عبارت دیگر، ابتدای مشکل ممکن است از جرائم کوچک شروع شود و به جرائم شدید و خطرناکتر منجر گردد.
3. پاسخگویی به رفتارها:
این تئوری به اهمیت توجه و واکنش سریع به رفتارهای ضد اجتماعی تأکید میکند. با برقراری نظم و انضباط، میتوان جلوتر از افزایش جرائم بزرگتر را گرفت. بهعنوان مثال، اگر یک پنجره شکسته تعمیر شود و با دیگر بینظمیها به سرعت برخورد شود، میتوان جلوی احساس بینظمی و جرائم بزرگتر را گرفت.
4. تأثیر بر سیاستگذاری پلیس:
تئوری پنجره شکسته بر سیاستهای «پلیس جامعهمحور» تأثیر گذاشته و در دهه 1990 به اجرای سیاستهای سختگیرانهتری برای مقابله با جرائم خُرد منجر شد. بهعنوان مثال، در شهر نیویورک، پلیس به اقداماتی مانند جلوگیری از رفتارهای ضد اجتماعی (مانند نشسته بر روی زمین در مکانهای عمومی) و بهبود شرایط ایمنی محلهها نتیجهگرفت.
نقدها:
با وجود تأثیرات مثبت تئوری پنجره شکسته، این تئوری همواره مورد نقد قرار گرفته است. برخی از انتقادات شامل موارد زیر است:
تعصب و نژادپرستی: منتقدان معتقدند که اجرای سیاستهای بر مبنای این تئوری میتواند منجر به هدفگیری نامتناسب گروههای خاصی از مردم، به ویژه اقلیتها شود.
کارایی و اثرگذاری: برخی مطالعات نشان دادهاند که رابطه قطعی بین بینظمی و افزایش جرم وجود ندارد و نتایج متفاوتی در شهرهای مختلف گزارش شده است.
توجه به علل عمیقتر: مخالفان اعتقاد دارند که تأکید بیش از حد بر بینظمی میتواند عوامل عمیقتری مانند فقر، نابرابری اجتماعی و مشکلات اقتصادی را نادیده بگیرد.
به طور کلی، تئوری پنجره شکسته چالشی مهم در بررسی جرم و جنایت شهری و رفتار اجتماعی محسوب میشود و همواره زمینه بحثهای گستردهتری در روانشناسی اجتماعی و جرمشناسی ایجاد کرده است.