تیتر این پستم بیشتر شبیه یه سری فیلم های طولانی و دنباله داره، از اونایی که یهو بعد از یه اتفاقی صفحه سیاه می شه و می نویسه مثلا چند سال بعد...
سه سال پیش وقتی اون پست هارو می نوشتم اصلا اصلا اصلا فکر نمی کردم این همه اتفاق عجیب و ناراحت کننده بیوفته. اصلا فکرشو نمی کردم که بخوام برای چندمین بار از اول همه چیو شروع کنم. سه سال پیش هنوز کرونایی وجود نداشت و بابا، دایی و مامان بزرگم هنوز زنده بودن. تقریبا 6 ماه بسیار سخت و پر از استرس پشت سر گذاشتم. فکرشم نمی کردم این همه دور باشم از اون آدمی که سه سال پیش تنها دغدغه اش گرفتن مدرک لیسانسش بود. کم تر از یک ماه به سن سی سالگی مونده و من هنوز در حال تجربه و یادگیری مهارت های مختلف هستم. نمی تونم بگم کاملا راضی ام از تمام کارهایی که کردم اما می تونم بگم که تمام تلاشمو کردم.
خلاصه اش کنم زندگی من در حال حاضر به دو دسته تقسیم شده قبل از مرداد 1400 و بعد از مرداد 1400 البته که من اسمشو گذاشتم "مرداد خونین"