میخوام از خودم بگم. از اینکه من کیم و چه کار میتونستم برای زندگیم بکنم و خواه یا ناخواه نکردم (شایدم کردم و بهشون بی توجه بودم)
من یه آدم بد بینم به همه چیز و سعی میکنم همیشه به بدترین چیزا فکر کنم..بنظرم همینم باعث شد روزای زندگیم خوب جلو نره، البته هنینجوریشم دنیام کم شیرین نبود و کیف نکردم.
مشکلی که من با خودم داشتم این بود که خیلی چیزا رو خراب کردم و تا حدودی میتونستم درستشون کنم و نکردم (شایدم کردم). اما دیگه نمیخوام با عصبانیتام چیزیو خراب کنم یا کاری کنم که نتونم بعدش جبران کنم..چون الان نفس کشیدنم رو مدیون یه فرصت دوبارهام و از چیزی که اگر خرابش کنم دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم و نوشتم هام یا حتی افکار مغزم به پایان میرسه.
من نتیجه یه کینه بزرگم که هیچوقت نتونستم آتیشش رو توی وجودم خاموش کنم و هرروز چیزی یا کسی مثل بنزین واسم عمل میکنه و این شعله های کینه هرروز شعله ور میشه..شایدم برای همینه نتونستم چیزی رو کنترل کنم.
کی از کجا میدونه؟ شاید یه روز تونستم این نقاب رو از روی صورتم مثل همه آدما بردارم و نشون بدم با همه آدمای دنیا فرق میکنم..اما چه فایده که خودم یجور مردمم!
مخاطب:مردم
-حاوینقابآدمک-
-علیرضا-

-علیرضا-