علی اصغر صدیقی
علی اصغر صدیقی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

درد زایش....

من آدم خیلی معمولی هستم.قبلا فکر میکردم خیلی خفن تر هستم .الان فهمیدم خفن نیستم.

الان فهمیدم یه سری چیزها رو از بقیه بهتر بلدم انجام بدم یه سری چیزها رو به خوبی بقیه انجام نمیدم.

عکاسی بلد نیستم اهل کافه و حرفهای روشنفکری زدن هم نیستم.کتاب میخونم ولی یادم میره.چیزی تو ذهنم نمیمونه که بتونم با ذکر اون مطالب کلاس بیام و بتونم پرستیژم رو بالاتر نشون بدم.

مدرکم هم یه لیسانس هست.خلاصه هر چی میگردم چیز دندون گیری مبنی بر خفن بودنم نمی بینم.

قبلا خیلی زور میزدم خفن باشم یه جور از بقیه روشنفکر تر با کلاس تر و فهمیده تر بنظر برسم.خیلی زور زدم دنبال "تر" بودنم باشم.انگار میخواستم به بقیه ثابت کنم من تو بعضی چیزها یا خیلی چیزها از شما "تر" هستم الان دیگه این زور رو نمی زنم.

الان دیگه مهم نیست تو در مورد من چی فکر میکنی.خیلی مهم نیست که ثروتمندتر از بقیه نیستم.مدرکم بالاتر نیست.

الفاظ قلمبه تر از بقیه بلد نیستم.خلاصه یه آدم معمولی که زوری نمی زنه که به بقیه نشون بده بهتره.اگه یه چیزی تو حس و حالم بود و حس کردم بهترم برای خودم تلاشم رو میکنم.دروغ نگم یه زمانهایی هنوز ماسک دروغینم رو دارم چون مجبورم.

از بعضی رفتارهای آدمها چندشم میشه ولی خوب برای لقمه نانی مجبورم..من تلاش میکنم از خود دروغینی که خودم و جامعه برام ساخته بودن فرار کنم نمیخوام بخاطر بقیه کاری رو بکنم که دوست ندارم...

من دنبال اینم که ماسک و نقابی که کودکی و مدرسه و جامعه ی مریض برام ساختن رو عوض کنم و چه سخته این درد زایمان.سخته درد ساختن.سخته درد شکستن چیزی که سالها بهش ایمان داشتی و بر اساس اون زندگی کردی....

منپرسونانقابخودself
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید