حسین-ع- را منتظرانش کشتند، منتظرانی که انتظار را در معادلهی دنیا معنی کرده بودند.
کوفیان مردمانی ساده بودند؛
آنها از دنیا ترسیده بودند..
در قرآن کریم آمده است که بزرگترین حربهی شیطان ترساندن از فقر است..
کوفیان را ترسانده بودند؛ از دنیا.
قال الحسین (علیه السلام):
فَکَاَنّ الدّنیا لَم تَکُن وَکَاَنّ الاخِرَةَ لَم تَزَل
مانند آنکه دنیایی نیست، وآخرت همیشگی بوده و هست.
حسین (ع) در آخرین نوشتهاش به تنها یک نکته بسنده کرد. دنیا همان شروع آخرت است. کوفیان امّا، دنیا را در برابر آخرت دیدند. اینان از دنیا و باختن آن ترسیدند. حسین نشان داد، آخرت نه یک عالمِ دور از ما، بلکه از درون ماست. کوفیان آخرت را دور دیدند و در دنیا سعی در یافتن کیمیا داشتند.
آری، ترس از فقر، ترس از باختن، بزرگترین حربهی شیطان است. کوفیان در میان داشتن و نداشتن دنیا، از نداشتن دنیا ترسیدند؛ آبرو، مال، خانواده و .. .
باید از خود پرسید که کوفیان چه کردند؟ مگر چقدر عالمشان با دنیای افکار دیگر آدمیان تفاوت داشت؟ اصلاً مگر گناه شیطان چیست؟ غیر از آنکه به دنبال آبرو و حقانیتِ وهمی خویش؛ انسان را بر زمین زد؟
پسرِ سعد میدانست که حق کیست، اما به پا نخواست. از ترسهایش، به سمت ترسهایش رفت. از نداشتن آبرو و مقام ترسید و در نهایت، نه تنها به مقامی نرسید بلکه تنهای تنها، تمام لعنهای عالم را به جان خرید.
امّا حسین، و اصحاب پاک او، حق بودند و حق را دیدند. آنها نیز میدانستند، با مرگ، دیگر در این دنیا بهرهای نخواهند داشت. اما همانطور که مشخص شد، معادلهی هستی، در دنیا بسته نمیشد. حسین تمام هستی را با مقابله با ترسهای وهمی دنیا، به دست آورد.
آری، بهشت و جهنم را چنین ساختنهاند. آنان که حقیقتِ دنیا را دیدند و رفتند. و آنان که ماندند و برایشان هر آنچه نماندیست، ماند. چه کوفیان و چه شیطان در آتش حسرت ترسهایشان میسوزند و حسینیان در صفای حق، در چشمهی نور، ابدی شدهاند.
کوفیان، به ترسهای وهمناکِشان مجال دادند و خودشان و حقیقت را در انفعال بردند. از سیم و زر ترسیدند و از حق نترسیدند. اینان زمین بازی را اشتباه گرفتند. آری، جرم همهی ایشان فراموشکاری و انفعال در برابر وهمی به نام دنیاست..
حسین-ع- به ما آموخت، آنچه هست، معادلات ابدیت است و دنیا، همان نگاه محدود ما به این معادلات.
و چه کوفیان و نشستگانی که به انتظار یافتن حل این معادلات در دنیای کوچک خود ماندند..
و اما شهدا، رفتگان این بازی محدود، و ماندگان بازی ابدیت هستند.
و تو بدان، تمام ترسهایت از باختن دنیا، همان جرقههای کوفی شدن توست..
کوفیان، اماننامهی دنیا را در دست گرفتند..
و کنون، تو از که اماننامه در دست داری؟
خلاف گوشهنشینان و عافیتطلبان
تو در میانهی میدان کارزار بایست!
بس است اینکه به آه و به ناله در همه عمر
به انتظار نشستی، به انتظار بایست