قبل از ظهر رفتیم خیابون معروف نانجينگ واكينگ استريت که سابقا هم چند باری رفته بودم این خیابون ... فروشگاه های خیلی خوبی داره و همین طور شیک و بسیار قشنگه ... نم نم بارون شروع شده بود ... سابقه گیر افتادن توی بارونهای موسمی آسیای شرقی رو داشتیم ، رفتیم زیر تاق یه مغازه ایستادیم که شاید بارون بند بیاد ... هوا حسابی دونفره بود ...
فقط توی سفر سیگار میکشم ... تو جیب پیراهنم دیدم یه سیگار از فردگاه دبی جا مونده .... کمی مج و معوج شده بود ... روشن کردم و نشستم کنار سکوی مغازه ... و چشم بادومی ها رو نگاه میکردیم که چینی بلغور میکردن و میدوئیدن این ور اون ور .... دیدیم بارون بنای ول کردن نداره .... رفتیم چتر خریدیم ... دیدیم این بارون خیلی مرد تر ازاونه که چتر مانعش بشه ... حالا تاکسی هم پیدا نمیکردیم ! توی کوچه پس کوچه های خیابون باند فایو میدوئیدیم اینوراون ور ... تمام هیکلمون خیس شده بود ... رفتیم توی یه مکدونالد هم غذا بخوریم هم خشک بشیم ... ولی خشک نشدیم و با لباس خیس برگشتیم هتل ... با لباس رفتم زیر دوش .... با همون حوله که تنم بود خوابیدم ...
بعد از خواب کوتاه ... من رفتم استخر و سونای هتل و ارس بازهم خوابید ... ول کن خواب نبود ... خلاصه با هزارتا سرو صدا ارس رو بیدار کردم و نشستیم توی بروشورهای تبلیغاتی دنبال اسپاگشتیم ... یکی توی برج سیلور پیدا کردیم و زنگ زدیم گفت وقت ندارن ولی چون توریست بودیم گفت یه کاری برامون میکنه ...
رفتیم اونجا ... عجب برجی بود ... چه ویویی داشت .... برج های زیبا و نورهای محو شده پودونگ توی هوای مه آلود ... منظره فوق العاده زیبایی داشت ... دیدیم برنامه اش هیچ رقمه خالی نمیشه واسه همین زنگ زد به یه جای دیگه و گفت مهمان ویژه اونا هستیم ... پرسیدم به کدوم اسپا زنگ زدی گفت فایو باند ... گفتم توی خیابون باند هستش ؟ گفت آره ٬ به به چه جای زیبایی هست این خیابون ... یکی دو سال قبل هم رفته بودم اونجا ...
یکی از مناطق قدیمی و مهم شانگهای همون منطقه بود ... حدود سی ساختمان با نمای زیبای قدیمی ولی بسیار مهم ٬ مثل بانک مشهور اچ اس بي سي و بانکهای مشهور دیگه و همین طور ساختماهای قدیمی که محل تجارت و کسب و کار تجار بزرگ و قدیمی بودن که توی برداشته شدن اولین گامهای ارتباط دنیای خارج با سرزمین بزرگ چین تاثیر فراوانی داشتن ...