علی شیرودی·۵ سال پیشچین ، سفرسوم - قسمت هفدهمحدودهای ساعت یک و دو رسیدیم شانگهای ... لاور ( معشوقه ) دیوید رفته بود پیش دوستاش و برگشته بود و ارس هم نبود ... گفتیم بریم بیرون واسه غذا…
علی شیرودی·۵ سال پیشچین ، سفر سوم - قسمت شانزدهمشانگهاي ٦ آگوستصبح من و دیوید بایستی میرفتیم شهر هوژو برای بازدید یکی از بزرگترین کارخونه های لوله سازی ... یه مهندسه هم باهامون بود که میخ…
علی شیرودی·۵ سال پیشچین ، سفر سوم - قسمت پانزدهمشيان - شانگهاي ٥ آگوستصبح دیر از خواب بیدار شدم و بدو بدو رفتم پایین که با دیوید بریم شانگهای ، دیدم یه دختره توی ماشینه ، گفتم این کیه ؟ گ…
علی شیرودی·۵ سال پیشچین ، سفر سوم - قسمت چهاردهممردهای زیادی توی چین میرن كي تي وي و زنهای اونها هم عموما" توی شهرستانها خیلی نمیتونن بهشون گیر بدن ... بر خلاف تصور اولیه من مردهای چینی س…
علی شیرودی·۵ سال پیشچین ، سفر سوم - قسمت سیزدهمبعد از شام برگشتیم هتل ... دیوید گفت نخواب بیا بریم كي تي وي گفتم اونجا کجاست ؟ گفت بریم آواز بخونیم ... گفتم آواز ؟ من بخونم ؟ گفت آره ؟ ن…
علی شیرودی·۵ سال پیشچین ، سفرسوم - قسمت دوازدهمشيان ٤ آگوستاز صبح تا ظهر توی دفتر با دیوید مشغول رسیدگی به کارها بودم ... ظهر بهم گفت چه ناهاری دوست دارم گفتم چینی باشه ولی عجیب و غریب ن…
علی شیرودی·۵ سال پیشچین ، سفرسوم- قسمت یازدهممیزبانم توي اين شهر ، یه چینی دیوانه تمام عیار ولی مسلط به بیزینس بین المللی بود به اسم دیوید ...به هیچ وجه اهل مسایل تاریخی و این جور چیزا…
علی شیرودی·۵ سال پیشچین ، سفرسوم - قسمت دهمتوی این شهر مسلمان هم زیاد بود و سنی هم بودن ... مردها ریش بلند بدون سیبیل داشتن و زنها هم لباس پوشیده به تن داشتن ، ولی عموما آدمهای مسن ا…
علی شیرودی·۵ سال پیشچین ، سفرسوم - قسمت نهمتوی سفر اول با شرکام این شهر ، مجسمه های سفالی سربازان و موزه مشهورش رو دیده بودیم و کاشف اون اثرباستانی هم به طوراتفاقی اونجا بود و برام ک…
علی شیرودی·۵ سال پیشچین ، سفرسوم - قسمت هشتماول صبح قرار داشتیم بریم بازدید توی شهرک صنعتی اطراف شانگهای ... کارخونه خیلی خوبی بود ... موقع ناهار به کریستین ، دختری که مدیر بازرگانی ب…