ویرگول
ورودثبت نام
فرشته اشتری
فرشته اشتری
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

♻️ " دیکنز و زندان"


در فوریه‌ی سال ۱۸۲۴، چارلز دیکنز ۱۲ ساله، با ناراحتی هر چه تمام‌تر شاهد دستگیر شدن و سپس انتقال پدرش به زندان مارشال‌سی (Marshalsea) لندن بود؛ چرا که توانایی بازپرداخت بدهی‌هایش را نداشت. چارلز در مورد این ماجرا به دوست صمیمی و همچنین زندگینامه‌نویس خود گفته است: «در آن زمان واقعاً حس کردم که قلبم شکست.» کمی بعد مادر، خواهر و برادرهای کوچکترش هم به پدر در مارشال‌سی پیوستند. در حالی که دیکنز جوان در یک کارخانه مشغول برچسب گذاشتن روی چکمه‌ها، کفش‌ها و گلدان‌ها بود. هر چند که چند ماه بعد، پدر از زندان آزاد شد، اما چارلز دیکنز نتوانست خاطره‌ی حبس خانواده‌اش را به آسانی فراموش کند.

کلر تومالین (Claire Tomalin) در بیوگرافی‌ای که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، به این ماجرا اشاره و ادعا کرده است که به همین دلیل بود که چارلز دیکنز در بزرگسالی به وسواسِ بازدید از زندان‌ها دچار شد. دیکنز در پیاده‌روی‌های شبانه، به توصیف و بازگویی ماجراهای زندان نیوگیت می‌پردازد: «لمس کردن آن سنگ‌های سخت و معطل ماندن پشت یک در کوچک اما ستمگر، که انگار بسته شدنش بیشتر از تمام درهایی که دیده‌ام طول می‌کشد…» او حتی زمانی که در قامت یک نویسنده‌ی مشهور به آمریکا دعوت شد نیز از زندان‌های بوستون، نیویورک و بالتیمور بازدید کرد.

این وسواس دیکنز نه تنها در نخستین رمانش، یادداشت‌های پیک‌ویک (The Pickwick Papers) نمود یافت، که در طول سالیان دراز پس از آن هم از تخیلاتش زدوده نشد. در آرزوهای بزرگ (Great Expectations)، قهرمان داستان، پیپ، پس از دیدن نیوگیت با خود می‌گوید: «درگیر شدن من با این همه زندان و جنایت چقدر عجیب بود…» نیوگیت فقط در زندگی پیپ حضور ندارد؛ بلکه به انتظار نشسته است تا فاگین (Fagin) را در انتهای داستان الیور تویست (Oliver Twist) به بند بکشد. در بارنابی روج (Barnaby Rudge)، رمانی تاریخی که به شورش‌های سال ۱۷۸۰ گوردون می‌پردازد هم می‌توان رد نیوگیت را دید؛ آن زمان که جمعیتی انبوه وارد زندان می‌شوند و آن را به آتش می‌کشند. حتی داستان دو شهر (A Tale of Two Cities) هم با بازگشت یک زندانی از زندان باستیل آغاز می‌شود و در لا فورس، جایی که انقلابیون فرانسه محکومین به مرگ را با گیوتین اعدام می‌کنند، به پایان می‌رسد. علاوه بر تمام این‌ها، دوریت کوچک (Little Dorrit) در مارشال‌سی می‌گذرد. یک بازگشت خیال‌پردازانه به جایی که زمانی پدر چارلز دیکنز در آن اسیر شده بود.

دوریت کوچک را می‌توان دلهره‌آورترین رمان دیکنز نامید. در واقع، این داستان یک مطالعه‌ی کاملاً حساب‌شده در مورد هزینه‌های زندانی بودن است! دوریت‌ها، درست مثل خانواده‌ی دیکنز، فقط وقتی می‌توانند از زندان آزاد می‌شوند که کسی بدهی آن‌ها را صاف کند. دیکنز سعی می‌کند به شما نشان دهد که دوریت کوچک (که در مارشال‌سی به دنیا آمده است) چگونه در تشخیص آزادی از اسارت دچار مشکل می‌شود. او نمی‌تواند حقیقت آزادی را درک کند و یا آن را بپذیرد. با شوقی بی‌حد به بررسی شباهت‌های بین زندانیان و گردشگران می‌پردازد. او حتی با احتیاط از پنجره‌ی آپارتمانش در ونیز به پایین می‌نگرد؛ گویی نگران است که آب‌ها خشک شوند و دوباره خودش را در اتاق قدیمی آن زندان قدیمی پیدا کند.


زندانچارلز دیکنز
کنشگر ادبیات داستانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید