صدای نفس های اسفند را می شنوی؟
شادان و با سرعت، با کوله باری از امیدهای همیشه بهار و بذر عاطفه و مهربانی آمده است.
فرزند زمستان است اما دستان سردش بوی بهار می دهد.
کسی چه می داند؛ شاید روزی آنقدر دویده است که به بهار رسیده، زلف های بهار را نوازش کرده و ساعات عاشقانه ای را با یکدیگر رقم زده اند.
آخر میدانی اسفند ته تغاری همه ماه هاست، از زندگی سیر هم که باشی، اسفند تو را به تکاپو می اندازد؛
زندگی ات را نونوار می کند، حال و هوای دلت را آب و جارو می کند و برای شروع قصه ای نو، آماده ترت.
من که می گویم اسفند حائل خوبی هاست، میان فرسودگی و جان بخشیدن...
بنفشه ها در سایه یِ سردِ عصر ماه اسفند، سر بر می آورند.
پیاده رو های شهر در نیمه روز روشن اسفند، پر است از دستفروشانی که جنس اجناس شان مهم نیست، جنس دل هایشان است که ارزش دارد :)
اسفند برایم بوی پنج شنبه ها را می دهد.
همان پنج شنبه هایی که صدبار زیباتر از جمعه هاست!
از همان آغازش، حس بوی بهار از پشت پنجره و آفتاب بی رمق اش از لای پرده ها، شور عجیبی به جان می بخشد.
از اسفند بیمی نداشته باش، چون دست کم برای چند روزی هم که شده تو را از بند روزمرگی ها رهایت می کند.
بیا که اسفند را، بلندایِ کوتاهترین فاصله تا بهار را، عشق بورزیم. بیشتر قدرش را بدانیم و در انتظار بهار، چای بهار نارنج مان را بنوشیم.
یادت باشد،اسفند یک بهانه است، بهانه ای برای زندگی....