امروز زیادی حالم خوش نبودش شاید زیادی فکر کردم
یاد اون جمله توی کتاب صد سال تنهایی افتادم "در زندگیمان از یک جایی به بعد نسبت به همه چیز و همه کس بیاعتنا میشویم، دیگر نه از کسی میرنجیم و نه به عشق کسی دل میبندیم!"
اما نمیدونم چرا من اینجوری نیستم! حتی وقتی که تو جمع هستم بازم این حس تنهایی یقمو می گیره فک میکنم حریف غول تنهایی هام نمیشم چی شد که دیگه شاد ترین صدای زندگیم سکوته؟