حرفای زیادی رو تو دلم انبار میکنم یهو که منفجر میشم تند حرف میزنم، شاید بهم بگن عقده ای دیوانه،تند رو یا هرچی..
درست تو زمان مجردیم هام فکرمیکردم زندگی مثل تو فیلم هاست همشون خوشی داره، مهربونی و لوس بازی و رقص های هندی دارن
از وقتی ازدواج کردم تصوراتم بهم ریخته شاید یا من توقعات زیادی دارم از زندگی
نمیدونم وقت گذاشتن چقدر یا اهمیت دادن و اولویت قرار دادن برای یک مرد قابل درکه
وقتی میرم اینستا متن ها و کلیپ های عاشقانه میبنم خدایی حسودیم میشه میدونم همه خوشی هاشون میزارن ولی مگه توقعه زیادیه بخوام برای یک نفر مهم باشم
دلم چیزای زیادی نمیخواست یک روز برای من وقت گذاشتن برای احساساتم که هنوز رویا های یک دختر ۲٠ ساله اس
شاید این متن رو پاک کنم فقط برای اینکه گوشی پیدا نکردم برای شنیدن شون اینجا نوشتم
دلم میخواد برم تو لاک خودم دورم حصار بکشم شاید آروم بشم
ولی هیچ مردی بی احساس نیست اینکه به ادم اهمیت نمیده حتما اون نفر مهم نیست براش??