مرگ یبار شیون یبار!-پیشنهاد میکنم این رو پلی کنید، بعد ادامه متن رو بخونید:)-
خیلی جاها بوده که ترسیدم!....به جرعت میگم، حتی از بچه ی 7 ساله هم بعضی وقتا ترسو تر بودم:)
اما خب، یه جایی به بعد دیگه برام مهم نبود!...همونقدر که مرگ ناشناخته و جذابه، زندگی هم کشف نشده:)هروقت میخواستم یه غلط بزرگی بکنم، با خودم میگفتم یا بهش میرسی، یا میمیری میری اون یکی رو میبینی"مرگ رو میگم"
دیدم آدم هایی که وسط راه جا میزنن:|...یهو میزنن زیر همه چیو گم و گور میشن، جوری که انگار از اول هم نبودن:)...اما این بین، بودن کسایی که تا پای جان جنگیدن...جنگیدن و پیروز شدن و یا قهرمانانه، مرگ رو در آغوش کشیدن:)...توی حماسه دارن شان، شعار جالبی هست که میگه:
کاش که در مرگ هم پیروز باشی!
شاید در نگاه اول آرزوی خوبی به نظر نرسه، اما اگه به من بگن، با تمام وجودم سپاسگذار اون فرد میشم...مرگ چیزی که اگه بخوای بترسی ازش، فقط خودتو از پا در میاری! چون بالاخره باید همراهش بشی، پس اون ردپایی که قراره ازت بمونه رو درستش کن!...میتونی فجیع بمیری و سر افراز باشی! هم میتونی به راحت ترین روش ممکن خودت رو خلاص کنیو با سرمایه ت برای خودت شرمندگی بخری!
تصمیم باتوعه!
اینکه پیروزمندانه بمیری، مثل هزاران شخصیت مثال زدنی، مثل لارتن"خیلی شیفته این شخصیتم مگه نه:/"...مثل اروین اسمیت...مثل کسی که توی ذهنته:)
یا غبار سیاهی رو برای اسمت به جا بزاری و مثل یه موش کثیف بمیری:)
همچنین بخوانید: