خیلی در این مورد فکر کردهام. هیچ آدمی گناهکار به دنیا نمیآید. راجع به بقیه حیوانها اطلاعی ندارم ولی این را درباره گونه خودمان، مطمئن هستم. همهی ما با قلبی صافتر از بارانهای متوالی در شمال کانادا به دنیا میآییم ولی این دلیل خوبی برای پاک مردن نیست.
مطمئنم حتی یک روستایی تحصیل نکرده هم تصدیق کند که قلب انسانها، با آموزشهایی که دیگران به آنها میدهند،رنگ میگیرد. برای برخی سیاه، برخی سفید و برخی خاکستری میشود. از وضع دنیا میشود فهمید که قلب خیلی از ما را سیاه رنگ زدند. اما کسی اهمیت نمیدهد که قلب تو چه رنگی است، تو مسئول تمام احساساتی هستی که به این دنیا داری. جالبتر آنکه هیچ کس هم به تو آموزش نمیدهد که چگونه وقایع را احساس کنی، نه تنها هم رهایت نمیکنند. آنها به تو حس خودشان از وقایع را تحمیل میکنند.
شنیدن این حرفها از زبان من، شاید برایت عجیبتر از شنیدن این حرفها از زبان پدربزرگ خدابیامرزت در خوابی که شب شنبه میبینی باشد ولی خوشحال میشوم که تمام آنها را بشنوی. من ، به نظر خودم، محصول نهایی آموزش اشتباه، اقتصاد ضعیف و سیاست آلوده به تزویر دولتهای رشد و توسعه هستم. شنیدن این حکایتها از زبان افرادی به سن ما، شبیه نصیحتهای هیتلر به کودکان آلمانی است. ولی مگر هیتلر کسی جز یک سرباز سرخورده در جنگ اول و یک شکستخورده در آزمون ورودی مدرسه هنر بوده است که اقتضای شرایط ناراحتکننده زمانه خود را به خوبی درک کرده و به کمک توتالیاریسم، به جامعه پیرامون خود برای هدفی والا اتحاد بخشیده است؟؟؟؟
قضاوت با خودتان.( این یک پست دلی بود، به دل نگیرید.)
این کثافت باید تمام شود.