ویرگول
ورودثبت نام
عطا
عطا
عطا
عطا
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

در آرزوی یک تنهایی ساده

همین
همین


چجوری از این تردمیل پیاده شیم؟ از دوییدن خسته نیستیم. از بیهوده دویدن خسته ایم. گاهی دوست دارم با خودم مهربون باشم ولی نمیتونم این اجازه رو به خودم بدم. حس کافی نبودن دیگه فقط یک حس نیست یه جوری واقعیته برای بیشترمون. میدویم ولی نمیرسیم. چیکار کنیم؟ وایسیم؟‌ وایسیم که بدتر میشه. شاید اون لحظه حس کنی راحت شدی ولی یه ساعت بعدش میبینی باز رفتی تو سلولی که خودت ساختی برای خودت.

میپرسم بازم, پس چیکار کنیم؟‌چجوری این زندگی تردمیلی رو تموم کنیم؟

فشار زیاده. میدونم. برای من که زیاده. دنبال یه سوراخ میگردم که فقط بتونم تنها باشم اونجا. مثل همین لحظه. خیلی خیلی کم پیش اومده که توی این چند ماهه گذشته بتونم توی یه اتاق با خودم تنها باشم. فقط واسه اینکه چند لحظه هیچ صدایی جز صدایی که خودم عاملش هستم نشنوم. سکوتی که من عاملشم. نه. همیشه یکی بوده. برای درک بهتر نیاز به تنهایی میتونم این و بگم که شما بعد از یک مدت حتما باید برین سراغ زندگی خودتون و از خانواده جدا شین. دلیلی که تمایلی به ازدواج ندارم اینه که نمیخوام قبل از تنها زندگی کردن با کس دیگه ای برم زیر یک سقف. شاید لازم باشه بمیرم تا تنها باشم و من به این مرگ راضی ام. در این مرگ امیدی هست که من میتونم تنها باشم که در زندگی با عزیزانم نیست. هم خودم و آزار میدم هم اونارو.

حالا چطور از این تردمیلی زندگی کردن خلاص بشیم؟ هیچ راهی نیست جز اینکه تردمیل رو از رو ببری. درسته. از اینم بیشتر باید تلاش کنیم. از اینم بیشتر باید حواسپرتی هارو حذف کنیم. باید بیشتر منظبط شیم. سخته. خیلی هم سخته. مثل یه پادگان سخته. ولی امیدی درش هست. و اون اینه که اگر تردمیل رو از رو ببرم میتونم به اون چیزی که میخوام برسم. ولی اگر بیخیال شم باید برگردم به سلولم.


نمیخوام برگردم به سلولم. میخوام آزاد باشم. میخوام با خودم تنها باشم. میخوام تنها نگرانیم خودم باشم. فقط خودم. ادامه میدم. عقب میکشم, خسته میشم, از برنامه ام دور میشم ولی بازم برمیگردم. من این تردمیل و از رو میبرم. من اون کاری که هیچکس فکر نمیکن ممکن باشه رو انجام میدم. حالا ببین کی گفتم.


ادامه بده دوستم

زندگیتنهاییاتاق
۱
۰
عطا
عطا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید