ویرگول
ورودثبت نام
عطا
عطا
عطا
عطا
خواندن ۵ دقیقه·۱ ماه پیش

ساخت یک هویت جدید

هویت جدید
هویت جدید

سلام دوستان,

من توی روز ششم ترک سیگار و گل هستم. اصلا هم سخت نیست. سختیش اونجاست که باید گذشته رو فراموش کنی و برای خودت یک هویت جدید بسازی. هویت قبلی من خیلی وابسته به گل و اعتیادم بود. حتی دوستان و روابطم رو هم تحت تاثیر قرار داده بود. در سال گذشته و حتی امسال بارها تصمیم به ترک گرفتم ولی هربار بعد از یه مدت کوتاه بهاته ای پیدا میکردم و دوباره شروع به مصرف میکردم. اینبار فعلا تا اینجا خوب پیش رفتم و جلوی تمام بهانه هام ایستاده ام. واقعیت اینه که از لحاظ استرس و اظطراب و فکرهای منفی هم خیلی بهتر شدم. صبح ها بهتر از خواب بیدار میشم. ولی چون فعلا شب ها خوابم نمیبره دیر میخوابم و یکم دیرتر از معمول بیدار میشم. اشتهام خیلی بهم خورده و وزن کم کردم اما میدونم که به مرور بهتر میشم.
فعلا در شهر پدری خودم هستم. تنها زندگی میکنم. شغل درست و حسابی ندارم اما دارم سعی میکنم از مهارت هام استفاده کنم و خودم و به چالش بکشم. خیلی زیاد به "پول" فکر میکنم و همین مسئله باعث میشه نتونم تصمیم درست رو برای آینده شغلیم و اینکه کدوم مسیر رو میخولم طی کنم بگیرم.
از طرفی به عکاسی و تصویر علاقه دارم, از طرف دیگه سطح زبان انگلیسیم خوب هست و میتونم تدریس کنم. (از سال پیش دارم برای آیلتس میخونم) از طرفی هم دوست دارم یک شغل برای خودم استارت بزنم. یک شغل واقعی.
همه اینا برای خودشون یک مسیر جداست و من یه جورایی هر روز دارم سعی میکنم همه اینارو با هم پیش ببرم که مشخصا بسیار فرسایشی هست. اگر قرار باشه همه رو با هم قاطی کنم و از دلش یه چیز بیرون بیارم اون YouTube هست.

یک سال هست که دارم تلاش میکنم خودم رو به مرحله ای از ثبات برسونم تا بتونم YouTube رو شروع کنم. اوایل امسال بود که تصمیم گرفتم زیرزمین خونمون رو تبدیل به یک استدیو کوچیک و جمع و جور کنم و اون چیزایی که خودم دوست دارم و بسازم, که جنگ شد, و بعدشم جنگ تموم شد و من خیلی بهم ریختم. مجبور شدم دوباره برگردم تهران و دوباره شروع کنم به کار با ماشین. این وسط چون شرایط مارکت هم نامشخص بود تصمیم گرفتم فعلا دست نگه دارم و استدیو رو استارت نزنم و به جاش توی یه مجموعه یا شرکت شروع به کار کنم. توی همین روال بودم و هر روز بعد کار با ماشین برای آگهی های مختلف رزومه میفرستادم که یکی از دوستانم پیشنهاد یک پروژه کاری رو بهم داد و منم از خدا خواسته قبول کردم. تجربه خوبی بود ولی فقط دو هفته طول کشید و بعدش من باید برمیگشتم به روال سابق. اما همون دو هفته خیلی چیزا بهم یاد داد. فهمیدم که من خیلی خیلی توانایی و مهارت دارم و این خودم هستم که خودم و دست کم گرفتم. فهمیدم که باید ریسک کنم و بپرم توی دل ماجرا حتی وقتی که احساس میکنم آمادگیش و ندارم. همونجا بود که دیدم چقدر راحت میتونم داستان خودم و تبدیل به یک محتوای جذاب کنم. نه برای اینکه فالور بگیرم, بلکه برای اینکه بتونم خودم رو از شرایطی که توش هستم بکشم بیرون. باورم نسبت به خودم رو تغییر بدم و بهانه ای داشته باشم تا توی مسیر جدید استمرار داشته باشم.

الان توی همین مسیر هستم. تونستم دوتا مشتری برای کار تولید محتوا بگیرم. اما باید بگم کار کردن باهاشون خیلی سخته چون چیزی که از من میخوان اصلا باب میلم نیست. من YouTube رو با یه ویدیو ساده شروع کردم و به خودم قول دادم قبل از هر چیزی باید هر روز به مدت یک ماه, یک ویدیو آپلود کنم. فقط برای اینکه بتونم عادت جدید رو شکل بدم و از کمال گرایی فاصله بگیرم. حتی اگر چیزی هم برای گفتن نداشته باشم میشینم جلوی دوربین و دکمه رکورد رو میزنم و همونم آپلود میکنم.

از طرف دیگه تصمیم گرفتم زبان استانبولی رو یاد بگیرم و برم ترکیه. احساس میکنم به تغییر مکان و شرایط نیاز دارم. هربار که برمیگردم به این شهر خاطرات و عادت های گذشته میان سراغم و من بازم میشم اون آدم قدیمی که میخوام ترکش کنم. ولی توی مکان جدید هیچ نشانه ای از گذشته ام نیست. میتونم عادت ها و هویت جدیدی بسازم. از طرفی هم توی ترکیه حس زنده بودن داشتم. احساس میکنم اونجا آدم ها هنوز دارن زندگی میکنن و لبشون میخنده. چیزی که متاسفانه توی کشور خودمون خیلی سخت میشه دید. انگار زیر تلی از خاکستر زنده زنده دفن شده باشیم. در هر صورت من سال پیش تجربه زندگی توی یک شهر جدید رو داشتم و حالا میخوام بازم خودم و به چالش بکشم و توی یه کشور جدید زندگی کنم. میدونم که مهارت های لازم برای انجام این کارم دارم. فقط باید ثابت قدم باشم و عقب نکشم. اجازه ندم ذهنم افکار منفی بسازه یا بهم بگه اگه نشه چی؟!

میشه و من میتونم.

باید کارهام و هر روز با برنامه انجام بدم. بدون اینکه نگران نتیجه باشم. من میتونم. چرا؟ چون دیدم خیلی ها رو که خیلی خیلی کمتر از من مهارت داشتن ولی چون سخت تلاش میکردن و نترسیدن, تونستن به اهدافشون برسند.

نباید عقب بکشم. نباید اجازه بدم ترس و شک در من رخنه کنه. هر روز باید با افکار منفیم مبارزه کنم و برای بهتر شدن قدم بردارم. حتی کوچکترین قدم ها.

دوستان, من اینارو مینویسم چون خودم نیاز دارم بشنومشون. چون نیاز دارم ذهنم و خالی کنم. چون برای اینکه بتونم خلاق باشم نیاز دارم تا افکارم و با دیگران به اشتراک بزارم. کاری که خیلی وقت هست انجامش ندادم. چون درگیر اعتیاد و ترس بودم. چون میخواستم تصویر کامل و بی نقصی از خودم ارائه بدم در حالی که از دورن فرو ریخته بودم. در طول این مدت هر روز بیشتر و بیشتر توی خودم فرو میرفتم و از خودم متنفر میشدم. خودم و گم کردم و دیگه نمیتونستم به خودم اعتماد کنم. منی که هر روز و هر لحظه عکاسی میکردم جرات به اشتراک گذاشتن عکس هام که به نوعی حرف های دل خودم بود رو از دست دادم. حالا باید دوباره از نو بسازم. باید کاری کنم که بتونم دوباره به خودم اعتماد داشته باشم. خودم و دوست داشته باشم و برای خودم تلاش کنم. نمیخوام دیگه با خودم بدرفتاری کنم. میخوام کاری رو انجام بدم که احساس میکنم شایسته اش هستم.
با این حرف ها در تلاش هستم تا بتونم زخم های خودم رو التیام بدم و شاید بتونم به دیگران هم جرات زندگی بدم.

همیشه دوست شما
عطا

شروع کارافکار منفیترک سیگارتولید محتوا
۳
۲
عطا
عطا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید