*آگر تا آخر خوندی چندتا منبع گزاشتم که فکر کنم به دردت بخوره*
بعضی وقتا حالم خوبه ولی بعضی وقتام یه جوری میپیچم تو افکارم که مثل قبلنا فکر میکنم دیگه قرار نیست حالم خوب شه. هر روز یه مقدار خیلی زیادی از انرژیم صرف این میشه که حالم و خوب نگه دارم. یا حداقل نزارم بدتر از این شه. این مدت که نبودم حالم خوب بود ولی خوب شرایطم تغییر چندانی نکرده. و حالا که داریم به آخر سال میرسیم همین باعث میشه حالم بد شه و بازم به خودم فحش بدم. بازم برم رو ترازوی مقایسه. بازم خودم و بزارم کنار بقیه و از خودم بپرسم فلانی تو یه سال این کار هارو کرده! تو چیکار کردی؟ و دقیقا همینجوری سعی میکنم خودم و اذیت کنم. خودم و تنبیه کنم. تخریب کنم. شاید آدم شم. شاید این نوع رفتار با خودم از کودکی در من نهادینه شده. ولی اصلا چه فرقی داره. گیریم بابام تو بچگی به من تجاوز میکرد. الان من چیکار کنم! بابام که نیست. حتی اگر هم بود انداختن تقصیرها گردن بابام چیزی رو عوض نمیکرد. هرچی هست همین آدمیه که هر روز پشت این کامپیوتر میشینه و سعی میکن یه کارایی بکن که شرایط عوض شه. ولی خیلی خودش و باخته - این آدمه رو میگم - اگر بدونی چقدر خودش و باخته. اگر بدونی نگاهش نسبت به خودش چقدر عوض شده. اگر بدونی قبلا چقدر پر دل و جرات بود و الان چقدر ترسو و گوشه گیر شده. بابا به خدا من این نیستم! اینقدر من و له نکنین. دو دیقه فرصت بدین پاشم سرپا وایسام. اینقدر نزن زیر پام. بخدا خسته شدم از بس ادای حال خوبارو درآوردم. خسته شدم از اینی که من نیستم. اگر بدونی چقدر انرژی میزارم که فقط یه لبخند بزنم. بعضی روزا همه زورم و جمع میکنم که گوشی رو بردارم به یکی زنگ بزنم! به درک ! من نمیدونم گفتن اینا چه فایده ای داره. انگار مثلا بقیه مردم کم مشکلات دارن که منم اومدم اینجا دارم آه و ناله میکنم. والا به خدا بعضی وقتا خودم با بعضی ها مقایسه میکنم میبینم شرایطم خیلی خوبه. بعضی هامون به کل ناامید شدیم. میدونی چی میگم؟ یعنی دیگه قبول کردیم که قرار نیست چیزی عوض شه. مثلا قبول کردیم که زندگی همین. این حال بد قرار همیشه با من باشه. دیگه قرا نیست به فلان چیز برسم. بیخیال خودش شده. این بده. بعده این فاز هرکس یه جور سپر دفاعی واسه خودش میسازه. یکی یه توهمی واسه خودش درست میکن که تو اون خوشبخته. یکی با همه سر جنگ داره. یکی اونقدر این غم تو دلش تلنبار شده که دیگه سکوت میکن. فکر نکن اینایی که میگم با من و تو فرق دارن. این آدما همونایی ان که هر روز کنارمون میبینیم حتی تو خونه هامون. کنارمون میخوابن. همونایی که سرشون تو گوشی و از کنارمون رد میشن. چون چیزی این بیرون نیست که توجه شون و جلب کن. اونقدر با خودمون و افکارمون درگیریم که همه دنبال یه مسکن ان(داروی مسکن). هیچ کس دنبال درمان نیست. فکر کن توام یه مریض بین این همه مریض دیگه. نمیشه که زندگی همین باشه! میشه؟ نمیشه. دنیای عجیبی شده. واقعا میگم. بشر هیچوقت تجربه زندگی تو همچین دنیایی رو نداشته. الانم واسه خاطر همین که اینجوری رم کرده! نمیدونه باید چیکار کن. اینم یا میگیره.
یه برنامه 50 روزه ریختم برا خودم. 50 روز بدون اینکه به حس و حالم و اینکه حالم خوبه یا بده, حسش و دارم یا ندارم توجهی بکنم تمام کارهام و میخوام انجام بدم. میخوام تو این 50 روز اونقدر زمین بخورم اونقدر نه بشنوم که آخر 50 روز مفهوم زمین خوردن عوض شه برام. سیگارم دیگه نمیکشم. باشگاهم که میرم. ( میدونین چیه D: بعضی وقتا که نوشته هام و نگاه میکنم, چون هیچی عکسی چیزی از خودم ندارم با خودم میگم اینایی که نوشته هام و میخونن من و چجوری تصور میکنن؟ تیپیکال آدم افسرده چه شکلیه؟؟ آفرین. شکل همین آدامایی که هر روز داری میبینی. خداییش من و ببینی باورت نمیشه اینارو من نوشتم :)) ولی قشنگیش هم به همین.) 3تا کار دارم که واسه هر کدوم روزی 3 ساعت تایم گذاشتم. میشه 9 ساعت. 2 ساعتم میره واسه باشگاه. این شد 11 ساعت. باقیشم بین خوانواده و دوستان و کارایی مثل همین نوشتن میخوام تقسیم کنم. قراره رو سوشیال هم فعالیتم و بیشتر کنم. یادش بخیر یه زمانی چه عکس هایی میگرفتم. هنوزم میگیرم ولی اونقدر خودم و میخورم که جرات پست کردنشون و ندارم. ولی دیگه از این خبرا نیست. خداییش راست میگه, " دنیا مال آدام های شجاعه " این مدت هم کتاب زیاد خوندم. هم پادکست خیلی گوش دادم. اینجا مینویسم که اگر مایل بودین که حتما هم مایل باشین , ببینین و بخونین. مسخره نکن خودتو! تا اینجا خزعبلات من و خوندی برو چهارتا حرف درست حسابی هم بشنو.
-اگر حالتون خیلی بده که کتاب "انسان در جستجوی معنا " ی فرانکل و بخونین. میدونم که خیلی ها توصیه کردن. انصافا اگر حالتون بد هم نیست بازم بخونین چون خیلی فوق العاده و در عین حال کاملا واقعی.
-اگر از تنبلی رنج میبرین و میخواین منظم تر باشین یا براتون سوال که چطور میتونین به فلان هدف یا آرزو برسین حتما " اثر مرکب " دارن هاردی رو بخونین. بازم اگر حتی منظم هستی بخونین چون کتاب خوندن خیلی باحاله و کمک میکن بزرگ تر فکر کنین.
-اگر با خودتون مشکل دارین و افکار پریشانتون زیاده, پیشنهاد من "The subtle art of not giving a fuck " هست. من این و چند روزه که توی کست باکس فایل صوتیش رو گوش میکنم. خیلی ساده و روون حقایق ساده ای رو میکوبه تو صورتت که بنظرم نیازه هر انسانی بشنوه. فارسیش ترجمه شده به " هنر ظریف رهایی از دغدغه ها" مارک منسن. نشر ملکیان خوبه فکر کنم.
-از همینجا از علی بندری و پادکست خوبش Bplus تشکر فراوان میکنم. این مدت خیلی ذهن من و باز کرد. میتونین اپیزود " دلایل خوب برای احساست بد " رو گوش بدین. (پیشنهاد میکنم پادکست گوش دادن و پادکست خوب گوش دادن رو به روتین زندگی تون اضافه کنین.)
-یه فایل هم میگم خداییش دیگه اگر تا اینجا رو خوندین اینم نگاه کنین. فایل " ده نمک دکتر محمود معظمی " خیلی ها خیلی جاها گفتن. حتی اگر قبلا هم دیدین دوباره نگاه کردنش قطعا خالی از لطف نیست. آپارات میتونین پیدا کنین.
-آهان این کتاب نزدیک بود یادم بره. " نه شنیدن نردبان موفقیت " . اگر به هر دلیلی ترس دارین و همین باعث میشه کاراتون و عقب بندازین و راندمان نداشته باشین و همین ترس فلجتون میکن, حتما بخونین و درحالی که دارین میخونین به نویسنده گوش کنین و سعی نکنین ادای زرنگ هارو دربیارین! واقعیت اینه که تغییر درد داره.
همین دیگه. وقتی مینویسم سبک تر میشم. بپه ها سری های قبلی کامنت های جالبی گذاشتن مرسی از همه. هم کسایی که راهکار پیشنهاد دادن و هم کسایی که اومدن و درد و دل کردن. شرایط سخته ولی واسه هممون سخته یه خورده مهربون تر باشیم هم با خودمون هم با بقیه. فعلا ;)