طوبا وطنخواه·۶ روز پیشخویشتنتکانیخویشتنتکانیدوران کودکی از کارهای مامانم سر در نمیآوردم، به جای اینکه با من کارتن ببیند یا بازی کند، همیشه مشغول و سرگرم کارهای تکراری بود…
شقایق ابی·۱ ماه پیشگل بود به سبزه نیز آراسته شدسه شنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۳ ساعت 10:57از دست مامانم کفری ام... حس میکنم باید روی کتابام جون بدم تا باور کنه که بله من درس میخونم ، بله من تست میزن…
زهره محمد غفوری·۲ ماه پیششب خستگیشب به ستوه میآیم از زندگی ولی صبح که برخیزم هیچ خبری از آن حس و حال نیست میدانم.صبح که چشم بگشایم فضای خالی آگاهی، هوشیاریِ رخوتناک و کاه…
علی قربانی·۲ ماه پیشکلماتاینکه نباید قدرت کلمات را دستکم بگیریم درست، ولی گاهی اوقات از دست کلمات هم کاری بر نمیآید.
پونه شرلی·۲ ماه پیشبی نهایت خسته امبی نهایت خسته امنه از کار زیاد!از ذهن مشغولی!!انگار بی حرکت وایسادم و یه کوله بزرگ رو دوشمه. از هرطرف یکی یچیزی پرت کرده تو کوله من. و من ح…
امین·۳ ماه پیشیک نگرانعده ای را هم با استخوان در گلو آفریدی، نه برای آنکه صدایشان به جایی نرسد؛ برای آنکه صدا نداشته باشند.سر بر می گرداند، چهار طرف را نگاه می…