عطا
عطا
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

مرگ بر زندگی با منت

رهایی
رهایی


حالم از اینکه نمیتونم غرورم رو بزارم کنار و از کسی کمک بخوام, بد میشه. ولی وقتی به منت ها و زخم زبون هایی که بعد از درخواست کمک قراره به سمتم بیاد فکر میکنم حال بدم و فراموش میکنم. حاضرم توی همین شرایط بمونم و به هیچکدوم از چیزایی که میخوام هم نرسم ولی به کسی اجازه ندم کمتر از گل بهم بگه. برام مهم نیست اگر شده حتی با همه قطع ارتباط کنم. همه دنبال تایید خودشون هستند. براشون مهم نیست حرف هاشون چه تاثیری روی تو میزاره, تا وقتی که حس برنده بودن و زرنگ بودن به خودشون میده. اونا فکر میکنن دارن برات دلسوزی میکنن در حالی فقط دارن بال های تو رو میچینن تا تو هم مثل اونا بشی.
این غرور شاید نظاره من به چیزایی که میخوام برسم ولی حداقلش وقتی هم برسم دیگه حرف و حدیثی نیست که بخواد آزارم بده.

تمایل شدیدی به ترک کردن دارم. به ترک کردن این زندگی و رفتن پیش خودم. خودم خیلی تنهاست. به من نیاز داره. مهم نیست خودم کجاست. حتی اگر توی بدترین شرایط هم باشه من باید برم کنارش و تنهاش نزارم. اون منتظر منه. جز من کسی رو نداره. جز من کسی دلش برای من نمیسوزه. جز من کسی حرف‌ها و خواسته های من و نمیفهمه. من باید پیش خودم باشم. باید کنار خودم باشم. باید دست خودم و بگیرم ببرم بازار هرچی دوست داره براش بگیرم. چون قرار نیست کس دیگه ای این کار رو برای من بکن.

خدا من و برای من نگه داره.

ادامه بده من

زندگیتنهاییمستقل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید