نوشتن رو به این دلیل پیمیگیریم چون به افکار مون نظم میده. وقتی که مسائل مختلف روی هم تلنبار میشن و خودت هم احساس میکنی که کم کم داری پنیک میشه و از کارهات عقب افتادی و سریع باید از یه جایی شروع کنی, بنظرم نوشتن بهترین کاره. نوشتن باعث میشه از سیکل دنیای پرسرعت دورو برت خارج شی و کمی با تمعنینه و آرامش به دنیای اطرافت نگاه کنی. وقتی مینویسی یه جورایی درک میکنی که خیلی هم دیر نشده و فرصت هست و تنها کاری که تو باید انجام بدی اینکه کارهات رو طبق یه اولویت بندی ببری جلو و از هرکاری یا همه کاری کردن پرهیز کنی. البته از هیچ کاری نکردن و غصه خوردن و خودت و دو دستی تحویل استرس و دادن هم باید اجتناب کرد. نوشتن یه جوری امید میده به آدم. مثل همون دوستی که وقتی حالت خوب نیست یا نگرانی باهاش حرف میزنی و همین باعث میشه آروم شی. خیلی وقت ها دوستت هم بهت یادآوری میکن تو میتونی از پسش بربیای و تو رو دوباره با انرژی بیشتر میفرست سراغ چالش هات.
فقط یه موضوع اونم اینکه همیشه این جلسه های کوتاه نوشتن رو مثل جلسه هایی با رئیست فرض کن. یا با تراپیستت یا هرکسی که بنظر خودت روزی نیم ساعت گپ و گفتگو باهاش میتون بهت کمک کن تا وتضح تر و روشن تر به اطرافت نگاه کنی. اینجوری دیگه هروقت که حالت خوب نیست یا با مشکل موتجه شدی یاد دوست و همراهت نمیافتی. بلکه هر روز جلسه هایی کوچیکی رو باهاش برگزار میکنی که شاید توی بعضی هاشم به حرف خیلی مهمی نزنین ولی همین دیدارهای کوتاه به تو یادآوری میکن که باید خودت رو مسئول اتفاق های اطرافت بدونی. و بدونی که با استمرار و مسئولیت پذیری میتونی سهم بزرگی از این تغییر رو مال خودت کنی و زندگی رو حداقل برای خودت به اون سمتی که میخوای کج کنی.
عوض اینکه با افکارت گلآویز شی با کلمات بازی کن.
دوست شما "عطا"