هو

عام- دیشب خودش پیام داد و ازم پرسید و خب باید بگم غیر مستقیم اما واضح بهش اعتراف کردم که ازش خوشم میاد و انگار مغزم منتظر به زبون آوردن بود چون بعد از اون تا الان نه تنها حس میکنم حتی بیشتر دوسش دارم بلکه حتی یک ثانیه هم نتونستم حواسمو ازش منحرف کنم و همش منتظرم پیام بده که نمیده..

به هرحال امروز نماینده بخش نویسندگی دانشگاهمون ازم خواست برای پادکستشون متن بنویسم و من چون مذهبی بود ریفیوز کردم

راستی امروز میان ترم انگلیسی هم داشتم که 8.75 شدم از 10 و خب نمره بالاتر هم بود اما کمال گرایی خیلی آزارم نداد و راضیم به رضای خدا

میرم ادامه سریالمو ببینم باشد که فکرم منحرف بشه از این بنده خدا - میدونم زمان لازمه براش ولی واقعا دارم درد میکشم از کنجکاوی برای کشف دنیایی که اون داره توش زندگی میکنه و از طرفی هم میدونم اگر بخوام این ذوقمو بهش نشون بدم بهتر نمیشه و عجله کردم

راستی امروز هوا خیلی خوب بود، توی بارون و رعد برقای یهویی کلی قدم زدم و ذهنمو آزاد کردم