نشستم جلو تلویزیون لیوان چاییم دستمه، چشمم به فیلمیه که داره پخش میشه اما فکرم درگیره اتفاق های صبحه، یه دعوای شدید با یکی از صمیمی ترین دوستام. چی شد که اینجوری شد؟ فقط یه انتقاد ساده بود که! بزار یه جور دیگه بگم، تا حالا شده از یه چیزی خوشتون نیومده باشه و اون مطرح کنید اونوقت طرف مقابلتون تو جوابتون بگه چرا خودت اینکار نکردی؟ مثلا به یکی بگی چرا دروغ گفتی جواب بده خودت چی که همه زندگیت دروغ بوده، از مسئولیت اجتماعی میگی ، میگن پس دولت اینجا چی کارس؟ به دولت نقد میکنی میگن پس کشورهای دیگه چی که ما رو تحریم کردند؟ میگی حقوق معلم ها میگن بازنشسته ها که بدترند. و افتادن تو یه چرخه ی معیوب تموم نشو.
از کی گوش هامون دیگه نمیشنوه و زبونمون جاش اضافه کار وای میسته؟ قبلنا میگفتند گوش ت بدهکار نیست ، الان میفهمم یعنی چی ، چون گوشمون طلب کاره از این همه بی توجهی ، از این که دیگه نمیشنوه، تبدیل شده به یه وسیله تزئینی رو سرمون که هر از گاهی فقط چیز میز ازش آویزون کنیم ، مثل تردمیل خونه ما که هیچوقت روی ورزش به خودش ندید فقط کاربری چوب لباسی داره.
چی شد که دیگه به حرف هم گوش نمیدیم فقط منتظر اعلام مخالفت و محکوم کردن طرف مقابلیم ، چرا به حرفی که کسی میزنه اصن توجه نمیکنیم و بهش فکر نمیکنیم؟ که ما کجای این قضیه ایم؟ اشتباه من چی بوده؟ چه کاری از من برمیاد؟ به جای اینکه مشکل بندازیم گردن دیگران. فقط قراره گوش کنیم (نه کوه بکینیم)، یه دقیقه سکوت کنیم و بهش فکر کنیم به جای اینکه خیال کنیم تو میدون مبارزه ایم و طرف مقابل یه مشت حواله کرده و ما هم باید حتما پاسخش بدیم که اگه ندیم نشونه ضعفمونه.
دعوای ما هم همینجوری بود رگبار حرفی بود که به هم میزدیم بدون هیچ مکثی. بعد که اومدم خونه دنبال دلیلش گشتم چشمم خورد به یه کلمه "whataboutism" یه کم که فکر کردم دیدم چقدر بین دور و بریام خودم دارم اینجوری رفتار میکنم، تو فضای مجازی هم زیاد دیدم فقط کافیه یکی راجع به یه موضوع یه چیزی بگه سریع باید سلسله سوالات بشر روانه کامنت کنیم که پس اینا چی ، اینا که مهم ترند یا اگه راست میگی خودت چرا ...؟ یه جایی باید این مسابقه طناب کشی تموم بشه تا قبل پاره شدن طناب و خوردن زمین دو طرف، باید طناب بندازیم، لباسمون بتکونیم، به هم دست بدیم و یه دقیقه وقت بدیم و گوش کنیم شاید کاری هم از دستمون برنیادا ولی حداقل بی تفاوت از کنارش رد نشدیم
این بار نوبت منه باید شروع کنم.نمیخام قربانی این چرخه ملال اور باشم ، یه جمله ای هست که همیشه بهمون گفتن "خدا دو تا گوش داده یه زبون که بیشتر بشنویم" ولی "کو گوش شنوا" بیشتر مصداق حال امروزمونه. تلفنم برداشتم شماره دوستم گرفتم بهش زنگ زدم و گفتم من گوش شنوام پیدا کردم می خوای یه بار دیگه باهم بزنیم؟