برف میبارد برف
برف میبارد نرم
برف میبارد ریز
و سیاهی است مدام پشتِ این برف سپید
و سیاهی است مدام پشت این برف سپید
و سیاهی است مدام پشت این برف سپید
برف میبارد برف
میچکد بر در و بام
مینشیند به سرِسبز درختان بلند
بیصدا ، ناآرام
خون نشستهاست به روی در و بام
سرخ و سبز است و سپید
برف میکوبد بر ظلمتِ روز
بیصدا ، ناآرام
و گلی سرخ درون چمن باغچه پرپر شده است
و سرِ سبز درختان چمن زیر این بارش یکریز و مدام
خم شدهاست
دوم دیماهاست ؟
نه بهمن ماه است
و زمان کج شدهاست
و کششهای صدایی چون زوزهی باد لابهلای قد و بالای درختان نحیفِ جنگل میوزد ناآرام
و سیاهیاست مدام پشت این برف سپید
که به سرخی زدهاست
که قشنگاست ولی زیبا نیست
که پیامآور صلحاست ولی میجنگد
که سپید است ولی آلوده
ایستادهاست درخت
زیر این بارشِ یکریز و مدام
زیر پایش خون میجوشد از سینهی خاک
میچکد از سرِ انگشتِ بلندش قطرهی برف
ولی خونآلود
در دلش میجوشد جورِ این چرخِ کبود
ایستادیم همه
به تماشا
لبِ این پنجرهی برفآلود
لب این پنجرهی خونآلود
و سیاهیاست مدام پشت این برف سپید
و کلاغی سرِ بام نالهگون قارکنان میگوید
و سیاهیاست تمام
و سیاهیاست مدام
و سیاهی است و سرخیست که با نرمیِ برف میآمیزد
سبز و سرخ است و سپید
نه
سیاهی است
تمام
#عاطفه_آقایی_نژاد
@chaqad
photos by @nodehphoto