این روزها شعر شاعری مرده چنان مجذوبم کرده است که در تصورم نمیگنجد که او قرنها قبل از من زیستهاست، واژگان این شعر آنقدر برایم آشنا هستند که گویی خود آنها را سرودهام! و آنها نتیجهٔ پرسه زدنهایِ بی حاصل افکارِ من، و حال و هوای این روزهایم هستند.
شاعر با واژگانش توانسته بخشی از روحم را لمس کند که خود از وجود آن بی خبر بودم! و آنقدر به من نزدیک شده که حس خویشاوندی با او دارم و احساس میکنم جایی در زمان او و واژگان شعرش را گم کردهام و حالا در این روزگار به آنها رسیدهام.
نمیدانم انسانهای دیگر هم وقتی این شعر را میخوانند این حس آشنا و دلتنگی خاص را تجربه میکنند؟ یا از عواطف و احساسات دیگری بهرمند میشوند، اما خوب میدانم که این خاصیت جاودانگی شعر و ادبیات است، و شاعری که پایش به ابدیت واژگان باز شود شعرهایش تا ابد ناب و زنده باقی خواهند ماند.