ویرگول
ورودثبت نام
مرضیه عطار
مرضیه عطار
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

نامه‌ای از طرف ساکن جزیرۀ مرجانی

سلام

ساحل جزیرۀ من مرجانی است ، مرجان هایی که میلیاردها سال پیش مرده‌اند و من روی اجساد باستانی مرجانهایی زندگی می‌کنم که انگار هنوز زنده‌اند و نفس می‌کشند! هوای جزیره دم دار است در ساحل بوی دریا و ذوهم ماهی می‌آید، خرچنگهای سفید و قهوه‌ای بومی جزیره در ساحل کارنوال شادی راه انداخته‌اند و دائم دستانشان را بالای سرشان می‌‌آورند و یک جور خاص می‌رقصند‌، دقیقا‌ً مثل قبایل دور از تمدن در آفریقا. انگار من هم برایشان جزئی از جزیره هستم یا احتمالاً یک جانور ناشناخته‌ام.

من همراه خود به این جزیره تنها قلم و کاغذ آورده‌ام و دیگر هیچ، بدون تکنوکوژی بدون تلفن همراه، بدون لپ تاپ و هر آنچه و هر کس که بخواهد ایده‌ای برای نوشتن به من بدهد، جزیره خالی از سکنه است و چقدر خوب است که من هستم و خودم دیگر تحت تاثیر هیچ کتاب یا اتفاق یا حتی هیچ نویسنده‌ای که قبلاً مرا به سوی نوشتن سوق می‌داد نیستم. فقط خودم هستم و جزیره‌ام، اینجا خودم هستم مقابل خودم، قرار است با این قلم روی این کاغذ از خودم بنویسم‌، از هر آنچه در ذهنم می‌گذرد، قرار است به ناخوداگاه خودم سفر کنم‌ و بنویسم از ترسهایم از دلواپسی‌هایم از آرزوهایم، از رویاهایم چقدر این کلمه‌های آرزو و رویا را دوست دارم، اصلاً دوست دارم آنقدر بنویسم که دستهایم از نوشتن خسته شوند.

آنوقت قلم و کاغذ را کنار بگذارم و در جزیره گردش کنم در شنهای داغ و آفتاب خورده جزیره دراز بکشم و چشمانم را ببندم و اجازه دهم موج‌های خنک دریا پاهایم را نوازش کنند. دلم می‌خواهد دستانم را دور تنه‌های کنگره دار درختان نخل و پالم حلقه بزنم و آنها را در آغوش بگیرم‌ و اجازه دهم انرژی جزیره از طریق آنها در سرتاسر بدنم جریان پیدا کند. سر به سر میناهای کنجکاو جزیره بگذارم و کمی خرچنگها را نصحیت کنم‌ که اینقدر از آدمها نترسند.

نزدیک غروب که شد در بالاترین نقطۀ جزیره جایی که دریا بی‌واژه در مقابلم است و امواجش را بی‌واهمه به سخره‌ها می‌کوبد و نسیم ملایم صورتم را نوازش می‌کند‌، با مدادم روی صفحه سفید کاغذ بنویسم«من اینجا با خودم خوشبختم »

از طرف ساکن یک جزیره ی مرجانی

نامهنوشتنجزیره مرجانینویسندگی خلاق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید