والدین و جامعه ما در آموزش عواطف و نحوه حفظ سلامت عاطفی ناکام هستند.
ما برای داشتن احساسات ضعیف نیستیم، آنها به ما نشاط می دهند.
احساسات دفن شده می تواند منجر به اضطراب و افسردگی شود.
کلینیک روانشناسی و مشاوره آوان – من از بچگی مضطرب بودم. برای اینکه نگران نباشم، روی کارهای مدرسه و کارهای بعد از مدرسه فکر میکردم. نمیدانستم اضطراب من معنایی دارد و چیزهایی وجود داشت که میتوانم درباره ذهن و بدنم یاد بگیرم تا به من در کاهش اضطراب در طولانی مدت کمک کند.
اکنون به عنوان یک روانشناس، میدانم که احساسات بخشی از تجربه روزانه هر فرد است و ارتباطاتی بیولوژیکی هستند که نیاز به توجه دارند. ای کاش والدینم روش آموزش عواطف به فرزند خود را یاد گرفته بودند تا می توانستم در دوره نوجوانی درباره احساسات بیشتر بدانم. زیرا می توانست به من کمک کند تا برخی از رنج ها و ناامنی هایم را کنترل کنم.
5 نکته درباره احساسات که کاش والدینم صریحا به من می گفتند:
شما برای داشتن احساسات ضعیف نیستید، مغز شما به درستی کار می کند و احساسات یک واقعیت است. همه مردم، مردان، زنان و هر جنسیتی برای خشم، غم، ترس، انزجار، شادی، هیجانات و هیجان جنسی طراحی شده اند. زمانی است که ما به خاطر احساسات اصلی خود مورد قضاوت، شرمساری یا رها شدن قرار می گیریم که به طور مزمن دچار اضطراب یا افسردگی ما می شود.
احساسات به ما احساس زنده بودن می دهند. افکار ما صاف است و این احساسات هستند که به افکار و تجربیات زندگی ما رنگ و بویی می بخشند. احساسات، بیش از هر چیز، تجربیات پر انرژی هستند.
احساسات دارای انگیزه های قوی هستند که توسط طبیعت طراحی شده اند تا ما را به حرکت وادار کنند. احساسات بدن ما را وادار می کند که به سرعت به خطرات و لذت ها واکنش نشان دهد تا از مزایای بقا برخوردار شود. به عنوان مثال، ترس ما را به فرار سوق می دهد. خشم ما را وادار می کند تا به مقابله بپردازیم. انزجار با رفلکس محدود کننده خود باعث می شود که عاملی سمی را دفع کنیم و از ما در برابر مواد غذایی سمی و همچنین افراد سمی محافظت میکند. غم و اندوه ما را به دنبال آرامش در دیگران سوق می دهد. بدون هیجان، چه چیزی ما را به کشف تلاش های جدید و ناشناخته سوق می دهد؟ و درنهایت بدون هیجان جنسی، ما احتمالا در حال مطالعه این مطلب نبودیم.
جامعه آشکارا و با پیام های ظریف به ما می آموزد که احساسات را نادیده بگیریم، باطل کنیم، دفن کنیم و سرکوب کنیم؛ این درست نیست. هنگامی که احساسات را مسدود می کنیم و فقط در ذهن خود زندگی می کنیم، انرژی حیاتی که می تواند برای زندگی بهتر استفاده شود، تهی می شود. اضطراب، افسردگی و سایر تشخیصها، مانند PTSD و اختلالات شخصیتی، ناشی از مسدود شدن احساسات هستند. ذهن و بدن ما از راهبردهای مختلفی برای سرکوب احساساتی استفاده می کند که تحمل آن برای ما بسیار سخت است. احساسات اغلب دفن می شوند تا یک کودک یا بزرگسال بتواند از سوء استفاده ویا بی توجهی جان سالم به در ببرد. ذهن و بدن هر راهی را برای جلوگیری از درد درونی ناشی از احساسات مسدود شده پیدا می کنند. دفاع و علائم اغلب یکسان هستند.
میتوانیم یاد بگیریم که احساسات را تأیید کنیم و به بهترین نحو از آنها استفاده کنیم. وقتی فهمیدم ترس، غم، هیجان و شادی در زیر اضطراب من پنهان شده است، اضطرابم را به میزان قابل توجهی کاهش پیدا کرد و میتوانستم با احساسات زیربنایی به طور مؤثرتری کنار بیایم. به عنوان مثال، اگر احساس میکردم شخص دیگری «پا روی احساسات من گذاشته است»، میتوانستم خشم خود را پردازش کنم و از آن برای ابراز خواستهها و نیازهایم استفاده کنم. همچنین میتوانستم خشم خود را بررسی کنم و تصمیم بگیرم که رفتار یا واکنش اشتباهی انجام ندهم.
نکته پایانی: مهارت هایی وجود دارد که همه ما باید یاد بگیریم تا به ما در پردازش احساسات کمک کنند، نه اینکه احساسات را دفن کنیم. ما باید خواهان آموزش احساسات برای والدین، معلمان و همه باشیم تا بتوانیم نسل های سالم تری را در آینده پرورش دهیم.