گروه ترجمه کلینیک آوان - در میان فرهنگ ها، هوش بالا یک کیفیت مطلوب است. افراد باهوش تر مرفه تر و سالم تر هستند و همچنین رضایت بیشتری از زندگی دارند. اینکه چه عواملی در تشکیل هوش دخیل هستند همچنان مورد بحث است و از نظر فرهنگی دارای تفاوت های ظریفی می باشد، اما محققان معمولاً توافق دارند که هوش حداقل شامل سه جزء است. اولین عامل دانش متبلور است که متشکل از حقایق و اطلاعات است که به عنوان آنچه در مدرسه یا از طریق تجربه یاد می گیریم شناخته می شود. دوم، هوش سیال است که با تجربه ارتباطی ندارد و در واقع توانایی پردازش اطلاعات از طریق کاربرد دانش، استدلال، و حل مسائل به طور موثر می باشد. سوم، بسیاری از محققین خودکنترلی و مدیریت احساسات را بهعنوان یکی دیگر از عوامل تشکیل دهنده هوش میدانند. عملکرد برتر در این سه دسته معمولاً به این معنی است که شما باهوش در نظر گرفته می شوید، اما عملکرد بالا به این معنی است که شما مستعد برخی تبعات اساسی هستید.
عواملی که در زیر توضیح داده شده برخی از زمینه هایی هستند که هوشمند بودن ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد. اینکه چه چیزی باعث نقص عملکرد می شود و چه عواملی بر رابطه بین هوش و نتایج خاص تأثیر می گذارد ممکن است دو چیز متفاوت باشد. با توجه به درکِ بین علت و همبستگی، میتوانیم با اطمینان پیشبینی کنیم که افراد با هوشِ پیشرفته در ابعاد و رفتارهای زیر امتیاز ضعیفی خواهند گرفت.
افرادی با سطوح بالای وظیفه شناسی تمایل دارند دقیق، پیگیر، مرتب، وقت شناس، روشمند و سخت کوش باشند. آنها به عملکرد ثابت و رسیدن به اهداف شخصی افتخار می کنند، اما با کمال تعجب افراد باهوش تر معمولاً وظیفه شناسی کمتری دارند. وقتی شرایط سخت میشود، باهوشترین افراد برای عبور از موقعیتهای چالشبرانگیز تنها به هوش خود متکی هستند. برعکس، کسانی که نمرات IQ پایینتری دارند، به تبعیت از قوانین و برآورده کردن انتظارات بهعنوان راهبردی برای مقابله با شرایط دشوار زندگی تکیه میکنند. افراد باهوش تر می توانند در فضاهایی با ساختار ضعیف، سازماندهی نشده و نابسامان موفق تر باشند. از قضا، افراد وظیفه شناس تمرکز بیشتری در بخش آموزش دارند، جایی که ما انتظار داریم هوش در اولویت باشد. علاوه بر این، افراد وظیفه شناس بیشتر سحرخیز هستند، احتمالاً به این دلیل که وقتی افراد وظیفه شناس زود از خواب بیدار می شوند، زمان بیشتری برای انجام کارها دارند.
یکی از پذیرفتهشدهترین معیارهای شخصیتی، جایی است که ما در تداوم بین درونگرایی و برونگرایی قرار میگیریم. افراد درونگرا معمولاً از تنهایی انرژی می گیرند و دوست دارند قبل از اقدام به هر کاری فکر کنند. در مقابل، برونگراها توسط دنیای بیرون توانمند می شوند و معاشرت به عنوان کاتالیزور برای آنها عمل می کند. در حالی که نتایج مطالعه مختلط است، افراد معمولاً درونگرا دارای سطوح بالاتری از هوش سیال و متبلور هستند. در یک مطالعه که عملکرد کاری را مورد بررسی قرار داد مدیران درونگرا نسبت به همتایان برونگرای خود نمره قابل توجهی در آزمون های هوش کسب کردند. توضیح اتفاق نظر این است که برونگراها با تکیه بر توانایی کلامی که اجتماعی شدن را به یک فرآیند کم اضطراب و پاداش تبدیل می کند، کشش بیشتری به دست می آورند و به موفقیت می رسند. به نوبه خود، افراد درونگرا کمتر برونگرا هستند زیرا برای موفقیت به هوش خود متکی هستند. جای تعجب نیست که وقتی افراد بالغ می شوند (و دوستان و خانواده کمتری دارند) درونگراتر می شوند.
اکثر افراد باهوش بر این باورند که از شایستگی بالایی برخوردار هستند و به همین دلیل عزت نفس مثبت زیادی دارند. به نوبه خود، این افراد به دلیل توانایی ها و شایستگی های منحصر به فرد خود احساس می کنند که برای کارفرمایان بسیار مطلوب هستند. متأسفانه، ادراکات هوش بالا ممکن است مضر باشد و زمانی که کارمند احساس می کند که سازمان هوش پیشرفته و پتانسیل فوق العاده آنها را نمی شناسد، باعث تحقیرشان شود. گسست بین برداشت های شخصی و سازمانی، افراد باهوش را به این باور می رساند که بیش از حد واجد شرایط هستند. هنگامی که درک بیش از حد صلاحیت ها تشدید می شود، افراد در کار بهره وری کمتری پیدا می کنند و به دلیل احساس بی اهمیتی از سوی کارفرمایان، مستعد رفتارهای نادرست و حواس پرتی می شوند. این چه مفهومی دارد؟ کارفرمایان باید ادراکات کارکنان خود را بشنوند و به آن توجه کنند. همچنین هنگام استخدام آزمونی در خصوص ادراک فردی از افراد متقاضی استخدام بگیرند. توجه داشته باشید که باهوش ترین ممکن است همیشه مناسب ترین نباشد.
بسیاری از ما تلاش می کنیم تا عملکرد کاری استثنایی داشته باشیم، که معمولاً برای شرکت ها و افراد خوب است. متاسفانه، اهداف زمانی از کنترل خارج می شود که فرد نگرانی های کمال گرایانه ای را از خود نشان می دهد و سرسختانه بر کامل بودن در هر شرایطی تاکید می کند، توصیفی که تقریبا با تعریف یک فرد با استعداد مشابه است. بدتر از آن، افرادی که برکمال گرایی تمرکز دارند، اغلب دچار شک و تردید بزرگی نسبت به خود می شوند، آنها دچار ترس از اشتباهات و احساسات بسیار منفی (مثل افسردگی) میشوند که همه چیز طبق برنامه پیش نمیرود. ویژگیهای خودکنترلی و خود مدیریتی که میتواند نگرانیهای کمالگرایانه را کنترل کند، در افراد با استعداد کمتر از سایر افراد است. با این حال، باید این را درنظر گرفت که کمال یک کیفیت محوری از استعداد نیست و زمانی که کمال گرایی با این باور همراه باشد که کمال گرایی یک هدف است و نه یک ضرورت تزلزل ناپذیر، می تواند آسیب کمتری به فرد برساند.
آیا امیدی برای افراد بسیار ماهر و باهوش در کار وجود دارد؟ البته که وجود دارد. باهوش بودن مزایای تعیین کننده ای در محل کار دارد. کسانی که امتیاز بالاتری در معیارهای IQ و هوش هیجانی دارند، نسبت به افرادی که امتیاز کمتری دارند، توانایی بهتری برای ایجاد حس رضایت، اضطراب عملکرد کمتر و همچنین ایجاد حس شوخ طبعی دارند. افراد باهوشتر تمایل دارند بیشتر به اشتراک بگذارند (به کار تیمی فکر کنند) و زمانی که شخص دیگری به کمک نیاز دارد، کمک میکنند.
یک سازمان باید قابلیت ها و ویژگی هایی را که با فلسفه سازمانی آن هماهنگی بیشتری دارد، در نظر بگیرد. اتکای بیش از حد به درک هوش و تجربه اغلب ممکن است یک اشتباه استخدامی باشد که سازمان به زودی از آن پشیمان خواهد شد.
منابع: