خانوادهاش بنگالی بودند و ساکن انگلستان، جومپا در لندن به دنیا آمد و سه ساله بود که خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کردند. مادر جومپا اما پس از دوبار مهاجرت، حاضر به پذیرفتن فرهنگ ینگۀ دنیا نبود. با سرسختی در برابر کنار گذاشتن ساری، تغییر عادات غذایی و رفتاری مقاومت میکرد، برای مادر او، آمریکاییشدن و حتی شبیه آمریکاییها شدن شکستی تمام عیار بود. چنین سرسختی آنجایی بر جان مادرش مینشست که هنگام بازگشت به کلکته، غباری از پنجاه سال دوری از وطن بر چهرهاش ننشسته، شبیه زنی بود که انگار هرگز آنجا را ترک نکرده بود. جومپا لاهیری با چنین عقبهای بود که داستانهایش را در آمریکا نوشت، «مترجم دردها» ، «خاکغریب»، «همنام» و «گودی» روایت زندگی مهاجران هندی و بنگالی بود، روایت جزئیات زندگی روزمره، روایت یاس و سرخوردگی و دلخوشیهایشان. لاهیری با اینکه میراث سرسختی مادرش را با خود یدک میکشد، اما از این سرسختی در راهی خلاف راه مادرش برای تغییر بهره میبرد. زمانی که برای نوشتن به ایتالیایی، تصمیم میگیرد تا به رم مهاجرت و از تمام میراث آمریکایی خود فرار کند، به انگلیسی نخواند و ننویسد، از تمام تشویقها و جوایز و شهرتی که به دست آورده فاصله بگیرد، بار دیگر، در زبانی که به آن تعلق ندارد، هجرت یا «دگرگیسی» کند. تجربۀ هجرتش را در کتابی متفاوت با نام «بهعبارتی دیگر» مینویسد.