آویشَن
آویشَن
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

چهارده میلیارد سال نوری

زندگی ام بد نیست. دیگر وقتی به تو فکر میکنم، آنقدر عذابم نمی‌دهد. تازگی ها، نقاشی میکشم؛ نقاشی که نه، خط خطی میکنم. حس خوبی دارد. همراه شدن با رنگ ها و طرح ها، روحم را آزاد می‌کند. اما، وقتی قلم و کاغذ کنارم نیست، افکار به سراغم می آیند.

ببخشید. نمی‌خواستم ناراحتت کنم.

فقط،

فقط...،

به این فکر میکردم که شاید،

شاید،

چهارده میلیارد سال نوری دور تر،

نسخه ای از من وجود دارد،

که دست تو را گرفته است...


و تو منِ همیشه حسود را خوب می‌شناسی...











دلنوشته
I like you're eyes they're like the lights I see at night when I wanna die...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید