ویرگول
ورودثبت نام
آوا غواص
آوا غواص
خواندن ۱۳ دقیقه·۴ سال پیش

5 من فرعون را کشتم (1)

فصل دو: مسابقه


5 من فرعون را کشتم
مصر
1356-1360

آشتی مکن
حتی اگر در ستارگان نوشته‌ شده
و طالع‌بینان تو را چنین گویند
می‌بخشیدم اگر ناخواسته مرده بودم
آشتی مکن
تا وجود به مدار بازگردد...
و شهید به دختر منتظرش.
- امل دُنقُل
ناجح ابراهیم
ناجح ابراهیم


ناجح ابراهیم مبهوت انقلاب ایران بود، مدهوش توده‌هایی که به خیابان ریختند و منظرۀ قدرت خلق در حال کنش، در حال پایین کشیدن حاکم ظالم، که هم به ملت خود خیانت کرده بود و هم به ملت فلسطین. این دانشجوی سال آخر پزشکی، با ریش پرپشت سیاه و چشمان زیرک، در دانشگاه اسیوط شمال مصر تحصیل می‌کرد. گزارش‌های خبری از انبوه جمعیت در خیابان‌ها را هفته‌ها تماشا کرد، خروج شاه، بازگشت پیروزمندانۀ آیت‌الله خمینی، و آزادی نشاط‌انگیز اسلام. چیزهایی که می‌دید را دوست داشت- به او و دوستانش ایده می‌داد. سال انقلاب سال پرندگان مهاجر هم بود، فیلم پرفروشی که با بازی شمس البارودی در همۀ سینماها نمایش داده می‌شد. ناجح آن را ندید.

کسی فیلم را ممنوع نکرده بود، کسی جلوی سینما رفتن ناجح را نگرفته بود و کسی سینماها را آتش نزده بود. اینجا نه ایران انقلابی بود و نه عربستان خشک مذهب. ناجح در کودکی آثار شکسپیر و آگاتا کریستی می‌خواند؛ اولین پنجشنبۀ هرماه کنسرت‌های ام‌کلثوم را از رادیو گوش می‌کرد، مثل میلیون‌ها هم‌وطنش در مصر. ام‌کلثوم که دختر یک روحانی بود و نامش را از دختر پیامبر گرفته بود، خوانندگی را با تلاوت قرآن در کودکی آغاز کرد. از دهۀ 1310 تا سال 1354 که از دنیا رفت، زنی که به کوکب الشرق مشهور بود، مدام از عشق ناسرانجام و نامیرا خواند. دربارۀ جنگ و ملیت هم می‌خواند. با صدای خود بر عالم عرب حکومت می‌کرد؛ اجراهایش اشک میلیون‌ها نفر را درمی‌آورد و کشورش را میخکوب می‌کرد.

در سال‌های پس از جنگ شش‌روزه، در مصر تحولات بسیاری رخ‌داده بود. ناصر در سال 1349 مرد و سادات مصر را از اردوگاه شوروی به اردوگاه آمریکا برده بود. به بیت‌المقدس رفته بود و با اسرائیل صلح کرده بود. اصلاحات خشن، تقلید از غرب و برنامه‌های اقتصادی او، باعث رشد چشمگیر کشور شده بود ولی نابرابری‌های عمیق هم به وجود آورده بود که خشم و فقر گسترده در پی داشت، حس انزوایی که همانند آن در ایران حس می‌شد. زخم باختن قلمرو به اسرائیل هنوز غرور کشور را به درد می‌آورد. تمام این‌ها باعث شده بود ناجح، و بسیاری دیگر، در پی پاسخ به مسیرهای خشونت‌طلبانه‌ای سوق یابند که نه مطالعۀ تفریحی در آن جایی داشت و نه موسیقی. ناجح همیشه متدین بود؛ ولی تا سال 1357 دیگر به مسلمان بنیادگرایی تبدیل‌شده بود که از اعضای مؤسس جماعت اسلامی بود، گروهی که برای اجرای مطلق احکام اسلام در جامعه تلاش می‌کرد. سینما را نفی می‌کرد و تمام این داستان‌های بازیگری را مزخرف می‌دانست. آرام نمی‌گرفت.

شمس البارودی، بازیگر سینما، از دنیای دیگری آمده بود. از بزرگ‌ترین ستاره‌های سینمای مصر بود. با موهای بلند قهوه‌ای، ظاهری پرزرق‌وبرق داشت و همۀ حواس را به خود جلب می‌کرد. در فیلم پرندگان مهاجر نقش زن کارگر جوانی را بازی می‌کرد که به خاطر عشق به یکی از همکارانش تا استرالیا می‌رود. حتی پوستر فیلم هم برای اسلام‌گرایان توهین‌آمیز بود: بارودی پیراهن صورتی با دامن کوتاه پوشیده بود و مردی داشت گونه‌اش را می‌بوسید. مهم نبود که در دنیای واقعی آن مرد شوهرش بود. بازیگران مصر از بهترین بازیگران خاورمیانه بودند، سرتاسر منطقه و مصر عاشقشان بودند. کنسرت فرانک سیناترا در کنار اهرام برای اشراف بود، ولی همۀ مصری‌ها به سینما می‌رفتند که کمدی‌های اکشن یا ملودرام‌های اجتماعی تماشا کنند. بازیگری روزگاری شغل خوبی حساب نمی‌شد، ولی حالا همۀ دختربچه‌ها آرزو داشتند بازیگر شوند. در منطقه‌ای با لهجه‌های عربی متفاوت، عربی مصری زبان عالم عرب در دوران طلایی سینمای مصر، از دهۀ 1320 تا اوایل دهۀ 1350، بود. در سال‌های دهۀ 1330 صنعت سینمای مصر سومین صنعت سینمای بزرگ جهان بود-هالیوود عالم عرب.

شمس البارودی - فاتن حمامه - سعاد حسنی - مدیحه کامل
شمس البارودی - فاتن حمامه - سعاد حسنی - مدیحه کامل


هرکسی بازیگر زن موردعلاقۀ خود را داشت. بارودی و چندین و چند فیلمش بود؛ سیندرلای مصر، سعاد حُسنی، با موهای روشن و درخشان و رقص‌های دیسکویی‌اش بود؛ بعضی‌ها مدیحه کامل را ترجیح می‌دادند که جنجالی بود و مانند مریلین مونرو تنش را موج می‌داد. مدیحه در فیلمی در سال 1356 نقش جاسوسی در فرانسه را بازی کرد که در یک صحنۀ آن، باوقار ولی آشکارا عاشقانه در آغوش زنی دیگر بود. و البته فاتن حمامه هم بود، که پیشکسوت باکلاسی بود که بازیگری را در سال 1318 و در سن هفده‌سالگی، با حمایت پدر ریاضیدان خود آغاز کرده بود. بسیار فاخر و نرم‌خو بود و گاهی به زبان فرانسۀ بی‌نقص مصاحبه می‌کرد. زن به نسبت ساده‌ای بود، ولی نظر سیاسی هم داشت و به نقش خود به‌عنوان عامل تغییر اجتماعی و نقش سینما به‌عنوان منتقد جامعه ایمان کامل داشت. همیشه در پی شکستن خط قرمزهای جامعۀ سنتیِ رو به گشایش خویش بود.

در سال 1354، حمامه نقش دوریا را بازی کرد، زنی که می‌خواهد از شوهر بدرفتارش طلاق بگیرد-داستانی که در مصر دشوار بود، چون در آن روزها تنها مرد حق داشت درخواست طلاق کند. راه‌حل می‌خواهماز فیلم‌های بسیار ارزشمند مصر بود و از طرف مصر در اسکار شرکت داده شد، که به بحث‌های فراوان دربارۀ جایگاه زن در مصر انجامید. در اواخر سال 1356، با فشار ضمنی همسر سادات، جهانه سادات، رئیس‌جمهور دستور اصلاح جایگاه فردی را صادر کرد: زنان حالا می‌توانستند تقاضای طلاق کنند و در شرایط خاص طلاق بگیرند. این دوره بی سانسور نبود، و بسیاری از هنرهای پیشرو و سکولار هم با حمایت و تأمین بودجۀ دولت میسر می‌شد. ناصر حتی ام‌کلثوم را دارایی دولت دانست و برخی از ترانه‌هایش در مدح ملت بود.

زنان مصر پیشگام بودند، ستارۀ درخشان فمینیسم عرب، که برای خود در جامعه‌ای محافظه‌کار، و نه بیرون آن، شأن و منزلت ایجاد کردند. نخستین اتحادیۀ فمینیست منطقه را در سال 1302 تأسیس و روزنامه‌هایی در سرتاسر کشور منتشر کردند، مانند نشریۀ رز الیوسف، بازیگر و روزنامه‌نگار، که در سال 1304 تأسیس شد؛ فیلم‌سازانی مانند عزیزه امیر هم بودند، که در سال 1306 لیلا، نخستین فیلم بلند تاریخ مصر، را تولید کرد. در اواخر دهۀ 1350، زنان در حال صعود در بازار کار بودند و رتبه‌های ارشد وزارتخانه‌ها را داشتند.

امیر، حمامه، بارودی، فیلم‌سازان، فمینیسم، حق طلاق، زن کارگر-انگار دنیایی موازی و کشوری متفاوت ازآنچه بود که ناجح در آن زندگی می‌کرد. دانشگاه‌ها همیشه بستر فعالیت در مصر بودند، همگام با جنبش‌های آن دوره: لیبرالیسم، ضداستعمار، ملی‌گرایی یا سوسیالیسم. حالا اسلام‌گرایی هم وجود داشت. ناجح و دوستانش مدام در دانشگاه‌ها برای رسیدن به آرمان جامعۀ اسلامی تلاش می‌کردند. هر جا که می‌شد خواستار جدایی زن و مرد می‌شدند، قبل از کلاس ساعت نماز می‌گذاشتند، کلاس‌های موسیقی را می‌بستند، جمعه‌ها در دانشگاه نماز جماعت برگزار می‌کردند. کم‌کم قدرت می‌گرفتند و جای خالی چپ‌ها و اخوان المسلمینی را پر می‌کردند که ناصر در سال 1333 ممنوع اعلام کرده بود. اعضای اخوان دستگیر یا تعبید شده بودند؛ بیشترشان به عربستان رفته بودند. ولی در دهۀ 1350، دانشجویان گروه اسلامی و سایر اسلام‌گرایان سادات را متحدی غیرمنتظره یافتند که تقریباً هیچ کاری به کارشان نداشت.

پس از مرگ ناصر براثر ایست قلبی در سال 1349، سادات، معاون اول او، رئیس‌جمهور شد. قرار بود فقط شصت روز در این منصب باشد ولی بیشتر از انتظار همه ماندگار شد. هنگام تثبیت قدرت، هر حرکتش انگار از ترس زیر سایۀ ناصر بودن نشأت می‌گرفت. در آغاز دوران سادات، جک‌های فراوانی برایش درست می‌کردند:

لیموزین ویژۀ سادات پشت چراغ ایستاده.
سادات از راننده می‌پرسد: خوب، اینجا، ناصر کدوم طرفی می‌رفت؟
راننده: سمت چپ، جناب رئیس‌جمهور.
سادات به راننده می‌گوید که راهنمای چپ بزند ولی به راست بپیچد.

بعضی‌ها می‌گفتند سادات رد پای ناصر را دنبال می‌کند، ولی با پاک‌کن. ناصر کشور را از سلطنت و استعمار خلاص کرده بود. اقتصاد را ملی کرد. سادات اقتصاد را گشود، که انفتاح می‌نامید. قوانین را نرم، اقتصاد را لیبرال، و سرمایه‌گذاری خصوصی و خارجی را تشویق کرد. ناصر ملت را به اتحاد برای آبادانی کشور خواند، ولی سادات مهاجرت مصری‌ها را به کشورهای همسایه، به‌ویژه کشورهای نفت‌خیز خلیج‌فارس، می‌فرستاد که پول بفرستند. ناصر برخلاف میلش می‌جنگید. سادات اسرائیلی‌ها را غافلگیر کرد و برای بازپس‌گیری صحرای سینا در مهرماه 1355 به جنگ رفت. شکست خورد، ولی موفقیت حملۀ اول کمی غرور ملی را برگرداند.

ولی جابه‌جایی عظیمی که ژئوپولتیک خاورمیانه را در اوج جنگ سرد دگرگون ساخت تصمیم سادات به آشتی با آمریکا بود. به نظر سادات، ناصر با اتحاد با شوروی و پشت کردن به غرب مصر را ورشکست کرده بود. بدتر از آن، حمایت شوروی نتوانست باعث پیروزی بر اسرائیل شود. سادات شک نداشت که تنها آمریکا می‌تواند به بازپس‌گیری قلمرو اعراب کمک کند. پیوند با آمریکا، که پس از جنگ شش‌روزه قطع شده بود، در 8 آبان 1359 دوباره برقرار شد، فقط دو هفته پس از آتش‌بس با اسرائیل. سادات در قاهره میزبان وزیر امور خارجۀ آمریکا، هنری کیسینجر، شد و شروع کرد وی را «دوستم، کیسینجر» خطاب کردن. در اردوگاه شوروی و ضداستعمار غرش خشم شنیده شد، ازجمله در سوریه، عراق و لیبی.

سادات تغییرات کوچکی انجام می‌داد که هم‌اندازۀ آشتی با آمریکا مهم بود. سادات رئیس حکومتی شده بود که پر از هواداران ناصر بود. مانند ناصر سخنگوی ماهر نبود، ولی در دورانی حکومت می‌کرد که کشور نیازمند جهت‌دهی و هدفمندی بود. فکر می‌کرد دین پاسخ هر دو مشکل را در خود دارد. سادات پاک‌سازی هواداران ناصر را نه‌فقط با اخراج بعضی از آن‌ها، که با سوق نیروهای اسلام‌گرا به‌سوی آن‌ها انجام داد، ازجمله سلفی‌ها. و خود را به کسوت «رئیس‌جمهور متدین» درآورد، دین‌داری خود را درملأعام به نمایش می‌گذاشت و مطمئن می‌شد که هنگام حضور در نماز جمعه از او عکس‌برداری شود. سخنرانی‌های ناصر با ایها الموطنون (ای هم‌وطنان) آغاز می‌شد؛ سادات حالا با بسم‌الله الرحمن الرحیم شروع می‌کرد. در کشوری که انگار در امواج تلاطم اقتصادی و جابه‌جایی‌های ژئوپولتیک گم شده بود، دین ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به شخص سادات شد.

سادات ادا درنمی‌آورد. رئیس‌جمهور درواقع متدین بود، مانند همسرش، جهانه. سادات نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت؛ یک ساعت مچی سویسی داشت که قبله را هم نشان می‌داد. روستازاده‌ای بود که در مکتب روستا قرآن آموخته بود و تمام آیه‌های قرآن را می‌دانست. تلاوت قرآن را ضبط کرد که برای فرزندان و نوه‌هایش یادگار بماند-کلام خداوند، از دهان سادات.

ولی ناخواسته بذر جریانی را کاشت که از خود او بسیار ماندگارتر شد. دگرگونی مصر نمونۀ ممتاز تشدید و رشد حرکت‌های محلی توسط انقلاب ایران بود. سادات توازن شکنندۀ میان دین خصوصی و سیاست عمومی را تغییر داد، با تزریق دین به سیاست. شهریور 1350، قانون اساسی شریعت اسلام را منبع قانون‌گذاری اعلام کرد. سال 1359، یک سال پس از انقلاب ایران، متن اصلاح شد و اسلام منبع «اصولی» قانون‌گذاری شد-تغییری که هیچ رهبری تاکنون جرئت نکرده آن را برگرداند، از ترس اینکه انگ دشمنی با اسلام بخورد. و در دهه‌های پس‌ازآن، سادات ندانسته نسل تازه‌ای از فعالان اسلام‌گرا را مدد و تقویت کرد، که برخی از آن‌ها دست به خشونت هم زدند.

سادات به اخوان المسلمین اجازه نداد که به‌طور قانونی تشکیلات خود را از نو بسازند، ولی محدودیت‌ها را شل کرد و به نشریۀ آن‌ها، الدعوه، اجازۀ پخش دوباره داد و حتی بعضی از آن‌ها را از زندان آزاد کرد. ولی اخوان دیگر قدرت گذشته را نداشت، و نسل جوان، عجول و رزمنده‌تر اسلام‌گرایان داشتند از میراث آن‌ها انشعاب می‌کردند. این قلمروی‌ای بود که گروه ناجح، جماعت، داشت تسخیر می‌کرد. رئیس‌جمهور می‌خواست دانشگاه‌ها، بستر فعالیت سیاسی، را از هرگونه هواداری ناصر و هرگونه چالش علیه خود پاک‌سازی کند. به نام مردم‌سالاری، به گروه‌های اسلام‌گرا اجازه داد در انتخابات دانشجویی شرکت کنند-آن هم با حمایت شدید نیروهای امنیتی.

در اواخر سال 1357، درست همان موقع که خمینی در حال تحمیل ولایت‌فقیه به ایران بود، جماعت مصر در انتخابات اتحادیه‌های دانشجوییِ بیشتر دانشگاه‌های بزرگ کشور پیروز شد، از اسکندریه تا اسیوط. اسلام‌گراها به‌شدت در حال برگزاری خطبه‌های دینی در دانشگاه بودند تا سکولاریسم گناه‌آلود سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها را ریشه‌کن کنند. سازمان‌یافته بودند و به کسانی که تازه وارد شهرهای بزرگ می‌شدند خدمات می‌دادند. در دورۀ مهاجرت روستا به شهر و شهرنشینی فزاینده در مصر و سرتاسر عالم عرب، تنش میان روستایی و شهری نقطه‌ضعفی بود که تمام اسلام‌گرایان می‌توانستند از آن سوء‌استفاده کنند. در مصر، دانشجویان طبقۀ کارگر و طبقۀ متوسط-پایین را هدف قرار دادند، که فرزندان کارمندان رده پایین و میانی دولت بودند، از روستاها و شهرستان‌ها به شهرهای بزرگ آمده بودند و خویش و اقوامی نداشتند. جماعت برای آن‌ها قوم و قبیلۀ جدیدی بود که در شهر عظیم‌الجثه میزبانشان می‌شد. بسیاری از اعضای جماعت، مانند ناجح، دانشجویان درسخوان پزشکی و مهندسی بودند. بسیاری از کسانی که عضو می‌شدند و به رده‌های بالای جنبش‌های اسلام‌گرا تبدیل می‌شدند در جوانی سوسیالیست و هوادار ناصر بودند. جوانان سرخورده‌ای بودند که مسیرشان را گم‌کرده بودند. آرمان‌های جماعت بسیار شبیه بود-وطن‌پرستی، وفاداری به فلسطین، باور به مبارزۀ مسلحانه علیه اسرائیل- در بسته‌بندی جدید و جذاب همراه باانضباط، نماز و وعدۀ رستگاری. انگار یک‌شبه، اردوگاه‌های تابستانی سوسیالیست‌ها به ابوبکر الصدیق، خلیفۀ اول پس از پیامبر، تغییر نام یافته بود. در سرتاسر خاورمیانه، رنگین‌کمان چپ-پیشرو، سکولار، سوسیالیست، ملی‌گرا-به‌زور به فراموشی سپرده می‌شد. در مصر، ناگهان غیب شد. عرب‌های نسل جدید در محیطی بزرگ می‌شدند که، برخلاف والدینشان، در آن هیچ خبری از تکثر بی‌نظم ولی پربار حزب‌ها و ایدئولوژی‌ها نبود. حالا تنها گزینه‌ها اسلام یا دیکتاتوری بود، یا بدتر: دیکتاتوریِ اسلام. سادات فکر می‌کرد که دارد از اسلام‌گراها استفاده می‌کند، ولی درواقع آن‌ها داشتند از او استفاده می‌کردند، و او فقط اشتباه پشت اشتباه می‌انباشت و خشم آن‌ها را تغذیه می‌کرد.

مصر1356جماعت اسلامیانور ساداتجمال عبدالناصر
ترجمۀ فارسی کتاب موج سیاه (عربستان سعودی، ایران و رقابت چهل ساله‌ای که فرهنگ، دین و حافظۀ جمعی در خاورمیانه را از هم گسیخت) اثر کیم غطاس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید