فقط باید بنویسم
بنویسم از همه چیز
من هیچکسی رو تو دنیای واقعی برای حرف زدن،مشورت کردن و هم قدم شدن ندارم؛مثل کسی هستم که توی یک غار یا ته یک چاه زندگی میکنه
عمیقا خسته ام خیلی خسته و عمیقا نا امیدم از همه و همه چیز
صبح ها دیگه انگیزه ای برای بیرون اومدن از رختخواب رو ندارم مگر به اجبار کاری
حوصله آشنا شدن با آدم های جدید رو ندارم حتی حوصله رفتن سراغ کار های مورد علاقه م
فقط به اجبار به زندگی ادامه میدم چون زنده ام
بله خودم آگاه هم افسرده ام اما خب پذیرش و درمان کاری نکرده برام
شیفت عصر میرم سرکار چون صبح ها حتی حوصله پذیرش خودم رو ندارم
فقط دلم میخواد بگم عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا