ویرگول
ورودثبت نام
آزاد حلوی
آزاد حلوی
آزاد حلوی
آزاد حلوی
خواندن ۱۲ دقیقه·۶ ماه پیش

بی‌آزاری به‌مثابه رویکرد اگزیستانسیال ایرانی: تأملی بر سخنرانی دکتر اصغر دادبه و بازتاب آن در شاهنامه

بی آزاری حکمت عملی ایرانی
بی آزاری حکمت عملی ایرانی

چکیده

در این مقاله، با الهام از سخنرانی دکتر اصغر دادبه، مفهوم «بی‌آزاری» به‌مثابه‌ هسته‌ی حکمت عملی ایرانی مورد تحلیل قرار گرفته و در چهار سطح تاریخی، اخلاقی، فلسفی و ادبی بررسی شده است. نویسنده با ترسیم تمایز میان رویکرد ایرانی و یونانی به خوشبختی، نشان می‌دهد که بی‌آزاری برخلاف برداشت‌های سطحی، نه فقط توصیه‌ای اخلاقی، بلکه انتخابی اگزیستانسیال و اصیل برای بودن در جهان است. در این راستا، ارتباط این مفهوم با چهار دغدغه‌ی بنیادین اگزیستانسیالیسم—آزادی، مسئولیت، معنا و اصالت—تشریح شده است. مقاله در پایان با تحلیل نمونه‌هایی از شاهنامه، مانند وصایای فریدون به ایرج و هشدارهای فردوسی درباره‌ی آسیب به طبیعت، جایگاه روایی بی‌آزاری را در سنت ایرانی تثبیت می‌کند و آن را نه صرفاً اخلاق فردی، بلکه شیوه‌ای برای زیست جمعی می‌داند.

مقدمه

در سال‌های اخیر، گفت‌وگوهایی در محافل علمی و روشنفکری درباره‌ی وجود یا عدم وجود حکمت عملی مستقل در سنت ایرانی درگرفته است. برخی بر این باور بوده‌اند که ایرانیان، به‌ویژه در دوران پس از اسلام، عمدتاً پیرو فلسفه‌ی یونانی بوده‌اند و در حوزه‌ی عمل، سخنی مستقل نداشته‌اند. دکتر اصغر دادبه، پژوهشگر و متفکر برجسته‌ی ادبیات و فلسفه‌ی ایرانی، در سخنرانی‌ای روشنگرانه، این ادعا را به چالش کشید و با استناد به متون کلاسیک فارسی—از شاهنامه تا حافظ و جامی—فرمولی ساده و عمیق را به‌عنوان هسته‌ی حکمت عملی ایرانیان مطرح کرد:  بی‌آزاری.

دکتر دادبه با نگاهی میان‌رشته‌ای، «بی‌آزاری را نه صرفاً توصیه‌ای اخلاقی، بلکه یک اصل فلسفی در زیست ایرانی دانست»؛ اصلی که در بسیاری از ساحت‌های زندگی—از اخلاق فردی تا سیاست شهری—جاری و ساری بوده است. او این اصل را در داستان‌های شاهنامه، اشعار عرفانی، و حتی آثار فیلسوفانی چون زکریای رازی ردیابی کرد، و آن را معادل ایرانیِ مفاهیمی چون اعتدال ارسطویی یا زیست زاهدانه‌ی رواقیون معرفی نمود.

مقاله‌ی حاضر، با تأسی از نگاه دکتر دادبه، در پی آن است که درکنار توصیف ادبی این اصل، بی‌آزاری را به‌مثابه یک رویکرد اگزیستانسیال ایرانی بازخوانی کند. در سنت اگزیستانسیالیستی غرب، مفاهیمی چون آزادی، مسئولیت، انتخاب، و معنا در مرکز توجه‌اند. ما در این نوشتار خواهیم کوشید تا نشان دهیم چگونه بی‌آزاری، در پیوند با این مفاهیم، می‌تواند شکل بومی و زیسته‌ی حکمت عملی در جهان ایرانی باشد؛ حکمت عملی‌ای که نه تنها به فرد امکان زندگی اصیل می‌دهد، بلکه بنیان‌گذار رابطه‌ای انسانی، اخلاقی و معنادار با جهان، دیگری، و خود است.

۱. خوشبختی در اندیشه یونانی و ایرانی

از روزگار باستان، یکی از بنیادی‌ترین پرسش‌های فلسفه این بوده است که انسان چگونه می‌تواند به خوشبختی، رستگاری یا به تعبیر یونانی‌ها، یودایمونیا (Eudaimonia) [i]برسد. فیلسوفان یونانی از سقراط و افلاطون گرفته تا ارسطو، هر یک پاسخی متمایز به این پرسش داده‌اند. اما آنچه در میان همه‌ی آن‌ها مشترک است، تأکید بر حکمت عملی به‌عنوان راهی برای سامان‌دهی زندگی انسانی است.

سقراط و افلاطون خوشبختی را در سایه‌ی دانایی می‌دیدند. برای آن‌ها، معرفت حقیقی شرط ضروری فضیلت بود؛ و فضیلت، ضامن سعادت. در برابر، ارسطو با نگاهی تجربه‌گراتر، راه میانه‌ای برگزید: رسیدن به خوشبختی از طریق اعتدال و زیستن در حد وسط. او مفهومی را مطرح کرد که بعدها به «میانه‌روی طلایی» شهرت یافت—نوعی تعادل میان افراط و تفریط در خواسته‌ها، هیجانات، و کردارهای انسانی.

پس از افول شکوه یونان و تجربه‌ی شکست‌های سیاسی و اجتماعی، مکاتب جدیدتری سربرآوردند که وجهی درون‌گراتر و گاه بدبینانه‌تر به هستی داشتند. رواقیان[ii]، از جمله زنون و سنکا، خوشبختی را در ترک وابستگی‌ها، پذیرش سرنوشت، و حفظ آرامش درونی جست‌وجو می‌کردند. آنان آموزه‌هایی ارائه دادند که تا حدی با عرفان شرقی هم‌پوشانی داشت. شکاکان[iii] نیز در جست‌وجوی نوعی آسایش ذهنی، حتی به حقیقت و معرفت شک کردند و راه پرهیز از داوری قاطع را تجویز کردند.

در میان این روایت‌ها، آنچه در سنت یونانی پررنگ است، تأکید بر ساحت عقلانی و استدلالی در دستیابی به خوشبختی است. اما مسیر ایرانی، چنان‌که دکتر اصغر دادبه [iv]نشان می‌دهد، گرچه بی‌نیاز از عقلانیت نیست، اما مسیر رسیدن به رستگاری را نه در جدال‌های نظری یا زهدهای ریاضت‌گونه، بلکه در رفتارِ بی‌آزارانه، درون‌محور، و متعادل انسان با خود، دیگران، و طبیعت جست‌وجو می‌کند.

این تفاوت در تلقی از حکمت عملی، یکی از تمایزهای مهم میان سنت ایرانی و یونانی است: در حالی که یونانیان پرسش را با «چه بدانیم؟» آغاز می‌کردند، ایرانیان به نظر می‌رسد از خود می‌پرسیده‌اند: «چگونه باشیم تا نیازاریم؟»

۲. بی‌آزاری از نگاه دکتر اصغر دادبه: حکمت عملی بومی ایرانی

می دانیم که تلقی یونانی از خوشبختی بر معرفت یا ریاضت فردی تأکید دارد، دکتر اصغر دادبه با واکاوی متون کلاسیک ادب فارسی و اندیشه‌های کهن ایرانی، فرمولی ساده و عمیق را به‌عنوان بنیاد حکمت عملی ایرانی مطرح می‌کند: بی‌آزاری. این اصل، چنان‌که دادبه نشان می‌دهد، در لایه‌های گوناگون فرهنگی، اخلاقی، دینی و زیست‌محیطی تفکر ایرانی قابل ردیابی است—و بر خلاف تصور رایج، صرفاً برگرفته از سنت یونانی یا اسلامی نیست و ریشه‌ای درونی و بومی دارد.

دکتر دادبه تأکید می‌کند که واژه‌ی «کم‌آزاری» که در متون کهن آمده، در معنای کلاسیک خود برابر با «بی‌آزاری» است؛ چرا که «کم» در زبان گذشته گاه به معنای «هیچ» نیز به‌کار می‌رفته است. او این مفهوم را نه به عنوان توصیه‌ای اخلاقی در سطح ادبی، بلکه به‌مثابه فرمولی برای «زیستن» و ساختن جامعه معرفی می‌کند.

در نگاه دادبه، بی‌آزاری به‌مثابه حکمت عملی ایرانی، در سه سطح معنا پیدا می‌کند:

  1. در سطح فردی: به معنای پرهیز از رفتار آزاردهنده نسبت به انسان‌ها و جانوران

  2. در سطح خانوادگی و اجتماعی: به معنای زیستن در اعتدال، مدارا، و همزیستی مسالمت‌آمیز

  3. در سطح سیاسی و حاکمیتی: به معنای حکومت‌داری بر پایه‌ی رعایت کرامت انسانی، پرهیز از خشونت، و پاسداشت طبیعت

این سه‌گانه، با سه شاخه‌ی حکمت عملی نزد ارسطو (اخلاق فردی، تدبیر منزل، و سیاست مدن) هم‌پوشانی دارد—اما با بیانی بومی‌شده و برآمده از دل متون فارسی.

دکتر دادبه در آثار ادبی نمونه‌هایی روشن از این اندیشه را نشان می‌دهد:

در هفت اورنگِ جامی، دهقان به شاه می‌گوید: «اصل دینِ مُغان کم‌آزاری‌ست»

  • در حافظ می‌خوانیم: «رستگاری جاوید در کم‌آزاری‌ست»

  • زکریای رازی، بی‌آزاری را نشانه‌ی عقلانیت می‌دانست و شرط تناسخ روح به بدن انسانی دانا و بی‌آزار

از نظر دکتر دادبه این منابع نشان می‌دهند که بی‌آزاری، در سنت ایرانی، انفعال نیست، بلکه انتخابی آگاهانه و مبتنی بر خرد، تجربه، و مسئولیت‌پذیری است.

اما آن‌چه مقاله‌ی حاضر را متمایز می‌سازد، این است که می‌خواهد این مفهوم را تنها به‌عنوان یک سنت اخلاقی یا ادبی بررسی نکند، بلکه آن را در بستر فلسفه‌ی وجودی مدرن و اندیشه‌ی اگزیستانسیالیستی نیز بازخوانی کند.

۳. بی‌آزاری و اگزیستانسیالیسم[v]: یک تطبیق فلسفی

در نگاه نخست، ممکن است بی‌آزاری—به‌عنوان یک اصل اخلاقی سنتی در فرهنگ ایرانی—با مفاهیم مدرن فلسفه‌ی وجودی یا اگزیستانسیالیسم بی‌ارتباط به نظر برسد. با تأملی ژرف‌تر، می‌توان پیوندهای درونی و روشنی میان این دو دیدگاه یافت. بی‌آزاری، چنان‌که دکتر دادبه نشان داده، نه صرفاً پرهیز منفعلانه از خشونت، بلکه نوعی انتخاب فعال و آگاهانه در مسیر زیست اخلاقی و انسانی است. همین «انتخاب آگاهانه» است که آن را در امتداد فلسفه‌ی اگزیستانسیالیستی قرار می‌دهد.

در اگزیستانسیالیسم، از کی‌یرکگور تا سارتر، ون‌دروزن و اروین یالوم، چهار محور بنیادین همواره در کانون توجه بوده‌اند:

  1. آزادی

  2. مسئولیت

  3. تنهایی هستی‌شناختی

  4. معنا و اصالت زیستن

از منظر این چهارگانه، بی‌آزاری یک انتخاب اخلاقی است که فرد در مواجهه با آزادی خویش می‌پذیرد. انسان اگزیستانسیال، خود مسئول معنا دادن به زندگی‌اش است، و هیچ مرجع خارجی (نظام اخلاقی، دینی یا اجتماعی) نمی‌تواند بار مسئولیت را از دوش او بردارد. در چنین بستری، بی‌آزاری یک موضع اخلاقی اگزیستانسیال است: «من آزارت نمی‌دهم، نه از ترس مجازات یا پاداش، بلکه چون این انتخابِ اصیل من در جهان است.»

سارتر[vi] می‌گوید: «ما محکوم به آزادی هستیم.» یعنی نمی‌توانیم از مسئولیت وجودمان فرار کنیم. در این چارچوب، بی‌آزاری شکل اصیلی از مسئولیت‌پذیری در قبال دیگری است. درست برخلاف اخلاق تکلیف‌محور یا منفعل که تنها به ممنوعیت‌ها متکی‌ست، بی‌آزاری به‌مثابه انتخاب، کنشی است اگزیستانسیال:‌ خلق رابطه‌ای اخلاقی بدون اجبار.

حتی هایدگر[vii] نیز، که از اخلاق کمتر سخن می‌گوید، در مفهوم زیستن اصیل به‌گونه‌ای بر «آزار ندادن» تأکید می‌کند: در در-جهان-بودن، ما همیشه با دیگران هستیم (Mitsein)[viii] و کیفیت بودن‌مان با آن‌ها، مسئولانه یا غیراصیل بودن ما را تعیین می‌کند. بی‌آزاری می‌تواند نوعی سبک‌زیستن اصیل باشد: در جهان بودن، با دیگری، بدون تحمیل، بدون سلطه، و در احترام متقابل.

در نسخه‌های امروزی فلسفه‌ی وجودی نیز، به‌ویژه در روان‌درمانی اگزیستانسیال، مثل آثار امی ون‌دروزن[ix]، چهار بُعد هستی انسان (فیزیکی، روانی، اجتماعی، معنوی) مطرح می‌شوند. بی‌آزاری دقیقاً در تقاطع این چهار بُعد معنا می‌یابد:

  • در بُعد فیزیکی: آسیب نرساندن به طبیعت و بدن

  • در بُعد اجتماعی: احترام به مرزهای دیگران

  • در بُعد روانی: پرهیز از تحقیر و سلطه‌ی روانی

  • در بُعد معنوی: حفظ کرامت هستی، بدون ادعای تملک معنا

بی‌آزاری در سنت ایرانی، برخلاف نگاه منفعل یا عرفانی صرف، شکل اگزیستانسیالیستیِ نرم اما متعهدانه‌ای از کنش اخلاقی دارد: مسئولیت ، احترام ، و انتخاب.

۴. بازتاب بی‌آزاری در شاهنامه: حکمت روایی ایرانی

اگر بی‌آزاری را به‌مثابه حکمت عملی ایرانیان بپذیریم، بی‌تردید شاهنامه، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین متون بنیادین هویت ایرانی، باید جلوه‌گاه این اندیشه باشد. دکتر اصغر دادبه در سخنرانی خود، به‌خوبی نشان می‌دهد که بی‌آزاری نه تنها در شاهنامه حضور دارد، بلکه در لایه‌های روایی آن، از سطح اندرزهای پدرانه تا ساختار کنش‌های قهرمانان، جاری است.

یکی از برجسته‌ترین نمونه‌ها، وصایای فریدون به ایرج است. در این وصیت‌نامه‌ی شاعرانه، فریدون پسر صلح‌طلب خود را به بی‌آزاری توصیه می‌کند:

نباید ز گیتی تو را یار کس

بی‌آزاری و راستی یار بس

در اینجا، بی‌آزاری نه فقط به‌عنوان یک خُلق نیکو، بلکه به‌عنوان تنها سرمایه‌ی اخلاقی مورد نیاز برای پادشاهی و زیست انسانی معرفی می‌شود. این توصیه در تقابل کامل با منش خشونت‌گرای سَلم و تور [x]قرار می‌گیرد، که سرانجام‌شان خونریزی و شکست است.

در جای دیگری، فردوسی چکیده‌ی اندیشه‌ی اخلاقی شاهنامه را چنین بیان می‌کند:

ز روز گذر کردن اندیشه کن

پرستیدن دادگر پیشه کن

بترس از خدای و میازار کس

ره رستگاری همین است و بس

این بیت را می‌توان یک بیانیه‌ی اخلاقی اگزیستانسیال ایرانی دانست: هشدار درباره‌ی گذرا بودن زندگی، دعوت به دادگری، و توصیه‌ی نهایی—بی‌آزاری—به‌مثابه تنها راه رستگاری.

اما شاهنامه فقط انسان را در مرکز توجه قرار نمی‌دهد؛ فردوسی نسبت به محیط زیست و جانوران نیز نوعی اخلاق زیست‌محیطی قائل است که امروز هم هنوز نو و ضروری است. در داستان ایرج، سرو نماد زندگی پاک و راستین است. وقتی این سرو (ایرج) به‌دست خشونت کشته می‌شود، فریدون نیز، در نوعی واکنش کور، به درختان آسیب می‌زند و پیامد آن نابینایی‌اش است—نوعی پیام نمادین از سوی فردوسی: آزار طبیعت، پایان بینایی معنوی‌ست.

در جای دیگر، فرامرز[xi]، چناری را که دشمن در آن پنهان شده، می‌سوزاند. اما نتیجه‌ی آن، آتش گرفتن زمین و طبیعت است—و خود فرامرز به دار آویخته می‌شود. این کنش، برخلاف ظاهرش که نوعی «عدالت‌خواهی» است، پیامد اخلاقی منفی دارد، چرا که در آن بی‌محابا به طبیعت آسیب رسانده می‌شود.

حتی در سطح جزئی‌تر، بیت مشهور:

"مکش مورکی را که روزی‌کش است"(که بعدها توسط سعدی به شکل «میازار موری که دانه‌کش است» بازسرایی شد)

نمونه‌ای از آن نگاه اخلاقی‌ای است که از خشونت پرهیز دارد، حتی در برابر کوچک‌ترین موجودات.

سخن پایانی: بی‌آزاری، زیست مسئولانه‌

در جهانی که به نظر می رسد خشونت، رقابت، و سلطه‌جویی هر روز در لباس‌های تازه‌تری ظاهر می‌شوند، بازگشت به مفاهیم اخلاقی اصیل، نه بازگشتی نوستالژیک، بلکه حرکتی رهایی‌بخش است. آنچه دکتر اصغر دادبه در بازخوانی مفهوم «بی‌آزاری» به ما نشان می‌دهد، تذکری‌ست درونی، بومی، و بنیادین: اینکه ما ایرانیان، ورای هر تأثیر خارجی، حکمت عملیِ خودمان را داشته‌ایم—و این حکمت نه در پیچیدگی‌های نظری، بلکه در ساده‌ترین شکل رفتار انسانی متجلی بوده است.

این مقاله کوشید بی‌آزاری را نه صرفاً به‌عنوان توصیه‌ای اخلاقی، بلکه به‌مثابه رویکردی اگزیستانسیال در سنت ایرانی بازخوانی کند. در پرتو فلسفه‌ی وجودی، بی‌آزاری جلوه‌ای از آزادی و مسئولیت است؛ انتخابی آگاهانه برای حضور در جهان، بی‌آن‌که بار سنگین خشونت یا سلطه را بر دوش کشیم.

هم‌زمان، با واکاوی داستان‌ها و مضامین شاهنامه، روشن شد که این اصل نه تنها در ادبیات کلاسیک ایرانی حضور دارد، بلکه به‌شکلی ژرف در ذهن و زبان فرهنگی ما نقش بسته است—از وصیت‌های پدرانه‌ی فریدون، تا اندرزهای حکیمانه‌ی فردوسی، و حتی توجه به درخت و مورچه.

بی‌آزاری، در این معنا، نه فقط یک فضیلت فردی، بلکه نقشه‌ای برای زیست اخلاقی جمعی است؛ شیوه‌ای برای بودن با خود، با دیگری، با طبیعت و با مرگ.و شاید به راستی، همان‌گونه که حافظ گفت:

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن / که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

 

پی نوشتها:

[i] مفهومی در فلسفه‌ی یونانی که به معنای سعادت یا شکوفایی کامل انسانی است.

[ii] فیلسوفانی در سنت یونانی که بر آرامش درونی، پذیرش سرنوشت و زندگی هماهنگ با طبیعت تأکید داشتند.

[iii] جریان فلسفی‌ای در یونان باستان که باوری به امکان دست‌یابی به حقیقت مطلق نداشت. فیلسوفان این مکتب، از جمله پیروهای پیرون و سکستوس امپریکوس، به پرهیز از داوری قاطع و تعلیق قضاوت تأکید می‌کردند تا به آرامش روانی (آتاراکسیا) دست یابند.

[iv] اصغر دادبه (زادهٔ ۱۸ اسفند ۱۳۲۵ در یزد)، استاد فلسفهٔ اسلامی و ادبیات عرفانی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه ادبیات دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، همچنین مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشکدهٔ علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال است. اصغر دادبه در سال ۱۳۸۱، در دومین همایش چهره‌های ماندگار، به‌عنوان چهرهٔ ماندگار در عرصهٔ ادبیات عرفانی و فلسفهٔ اسلامی معرفی شد.

[v] مکتبی در فلسفه‌ی غرب که بر تجربه‌ی زیسته‌ی انسان، آزادی، مسئولیت، اضطراب وجودی، و جست‌وجوی معنا در جهانی بی‌معنا تأکید دارد. از فیلسوفان برجسته‌ی این جریان می‌توان به سورن کی‌یرکگور، فریدریش نیچه، ژان‌پل سارتر، مارتین هایدگر، و سیمون دوبووار اشاره کرد.

 [vi] ژان‌پل سارتر (Jean-Paul Sartre)فیلسوف، نویسنده و نمایشنامه‌نویس فرانسوی (۱۹۸۰–۱۹۰۵) و از برجسته‌ترین چهره‌های اگزیستانسیالیسم قرن بیستم. او بر آزادی مطلق انسان، مسئولیت شخصی، و ساختن معنا در جهانی بی‌معنا تأکید داشت. جمله‌ی مشهورش «ما محکوم به آزادی هستیم» بیان‌گر مسئولیت ناگزیر انسان در انتخاب است.

[vii] مارتین هایدگر (Martin Heidegger)فیلسوف آلمانی (۱۹۷۶–۱۸۸۹) و از چهره‌های محوری فلسفه‌ی قاره‌ای در قرن بیستم. در اثر مشهور خود هستی و زمان (Being and Time)، تحلیل هستی‌شناختی‌ای از وضعیت انسانی ارائه می‌دهد و مفاهیمی چون "در-جهان-بودن" و "با-دیگری-بودن" (Mitsein) را برای توضیح نحوه‌ی حضور انسان در جهان به‌کار می‌گیرد. او تأکید دارد که زندگی اصیل با پذیرش مرگ و زیستن آگاهانه در جهان تحقق می‌یابد.»

[viii] Mitsein (با-دیگری-بودن): «اصطلاحی در فلسفه‌ی هایدگر به‌معنای بودن با دیگران به‌عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از ساختار هستی انسان.»

[ix] امی ون‌دورزن (Emmy van Deurzen): «فیلسوف و روان‌درمانگر اگزیستانسیال معاصر که چهار بُعد هستی را در روان‌درمانی مطرح می‌کند: فیزیکی، اجتماعی، روانی، معنوی.»

 [x] سَلم و تور«دو تن از سه پسر فریدون در شاهنامه فردوسی. در روایت اسطوره‌ای، فریدون پادشاهی‌اش را میان سه فرزند خود—ایرج، سلم، و تور—تقسیم می‌کند. ایرج نماد صلح و مدارا، و سلم و تور نماد خشونت و قدرت‌طلبی هستند. آن دو به‌سبب حسادت، ایرج را به قتل می‌رسانند و بدین‌سان تمثیلی از تقابل میان اخلاق صلح‌طلبانه و خشونت‌گرایی ارائه می‌شود.»

 [xi] فرامرز «پسر رستم و از پهلوانان نامدار شاهنامه. در برخی روایت‌ها، او نماینده‌ی نوعی قضاوت و کنش‌گری تند و بی‌ملاحظه است. در داستانی از شاهنامه، فرامرز برای مقابله با دشمن، درخت چناری را که دشمن در آن پنهان شده آتش می‌زند، اما این عمل باعث آتش‌سوزی گسترده در طبیعت می‌شود و درنهایت فرامرز به مجازات می‌رسد. این داستان بازتابی از پیامدهای اخلاقی رفتارهای خشونت‌آمیزاست.»

  منابع :

1.      فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه. تصحیح جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۹۵.

2.      حافظ، شمس‌الدین محمد. دیوان حافظ. به کوشش قزوینی و غنی. تهران: انتشارات زوار، ۱۳۷۲.

3.      جامی، نورالدین عبدالرحمن. هفت اورنگ. به تصحیح محمد روشن. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰.

4.      رازی، محمد بن زکریا. رسائل فلسفی و اخلاقی. گردآوری و تصحیح: محمدحسن لطفی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۴.

5.      دادبه، اصغر. «بی‌آزاری، هسته‌ی حکمت عملی در فرهنگ ایرانی». سخنرانی در دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ۱۴۰۲. [نسخه‌ی پیاده شده متنی از سخنرانی در اختیار نویسنده].

6.      دادبه، اصغر. تأملاتی در حکمت و ادب ایرانی. تهران: انتشارات سروش، ۱۳۸۵.

 

شاهنامهحکمتفردوسیفلسفه
۲
۰
آزاد حلوی
آزاد حلوی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید