دختری را دیدم که رمز صفحه ی گوشیِ موبایلش این بود. " مادر"
سال ها بود مادرش را از دست داده بود و شاید مرور این اسم کمی از حجم دلتنگیش را کاهش می داد.
دلش برای اینکه یک بارِ دیگر مادرش را در آغوش بگیرد پَر می کشید.
حرکتش عجیب من را به فکر واداشت ، از نظر خیلی ها چیز چندان تعجب آوری نبود ولی برای من یاد آور نکته ی مهمی بود ، اینکه برای یک لحظه خودت را در شرایط او و جای او فرض کن ، به نظرت چه می شود و بعد دوباره به جای اصلی خویش بازگرد الان چه باید بکنی ؟
واقعیت این بود ، هیچ گاه دلم نمی خواست در آن جایگاه باشم .
مگر می شود نبودش را حس کرد .
تمام آن روز فکرم درگیر شده بود .
همیشه حضورش را کنارمان داریم و همین باعث شده است که بودنش برایمان یک عادت شود ولی وقتی کمی از او فاصله بگیریم تازه میفهمیم که چقدر سخت است دوری از او .
لبخند های مادر همان مرهم است بر رنج هایمان که تسکین می دهد دلِ پر غوغا را .
همینکه در مورد روزمرگی ها و اتفاقات معمولی با او گپ و گفت داشته باشیم یعنی داشتن همه ی دنیا ، از همه جا برای او حرف بزنیم و او در حال پخت و پز باشد و گوش کند و نگاهش کنیم
خوشبختی آن است که دفترچه ی تلفن را باز کنی و دستخط مادر را به چشم ببینی و خنده بر لبانت نقش ببندد و در دلت قربان صدقه اش بروی .
مادر یعنی همه ی نداشته ها که او جای خالیشان را پر می کند .
کسی است که بدون هیچ چشم داشت و توقعی برای همیشه کنارت می ماند . تنها کسی است که حاضر است پا به پایت بیاید و غمخوارت باشد .
اوست که همیشه نگرانت می ماند تا آخر دنیا .
آنقدر دلسوز است که حاضر نیست یک خار کف پای دلبندش فرو برود .
انگار دنیا به هم ریخته است وقتی کوچکترین ناراحتی برای نورچشمش پیش بیاید .
تمام فکر و ذهنش خوشبختی اولادش است که همیشه خنده بر لب داشته باشد.
قهرمان واقعی اوست زیرا از همه چیز میگذرد ،
حتی از خود و کجا می شود چنین چیزی را دید که یک نفر خودش را فدای دیگری کند به جز عاشق و او عاشق است که ایثار می کند و ترجیح می دهد فرزندش را به خود.
چه اشتباه بزرگی است که حضورش برایمان عادی شده است مثل بقیه ی داشته ها و شُکرش را به جا نمی آوریم .
تا هست جور دیگر به او بنگریم ، هواخواهش باشیم، دلتنگش شویم ، دلمان برای بوسیدن پیشانیش غنج بزند.تنبیه کنیم خود را اگر کوچترین صدای بلندی از ما شنید ، مگر داشتنش در زندگی چند بار اتفاق می افتد.
او همه چیز است و بزرگ و احترام چنین عظمتی واجب است.
زندگی پر از رخدادهای زیباست که نباید بی دقت از آن ها گذشت و نباید که سهل انگار بود ، عجله برای چه ، به کجا چنین شتابان در حرکتیم که هیچ چیز را نمیبینیم.
کمی سنجیده تر عمل کنیم و کلی نگر نباشیم و به عمق موضوعاتِ زندگی برویم ، تامل کنیم بر این داشته ها و طعم خوش داشتنِ آن ها را حس کنیم که شاید روزی یکی از آن ها را نداشته باشیم آونوقت است که حسرت میخوریم و به نظر من چیزی دردناک تر از حسرت خوردن برای یک آدم نیست.