اعظم توکلی
اعظم توکلی
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

برای چند لحظه گوش هایت را بگیر

همیشه یک کلمه را انتخاب می کنم و در موردش می نویسم . برای اولین بار وقتی نوشتم خوشحال از این که من هم می توانم .

خوشحال از این که علاقه ام را کشف کردم و این برای من بهترین بود.

دلم می خواست دیگران هم آن را بخوانند.

نوشته هایم کوتاه بود و مختصر .

شروع به نوشتن کردم و در اینستاگرام به اشتراک گذاشتم ، در آن لحظه به جز صدای تپش های قلبم چیزی نمیشنیدم .

نمیدانستم چه اتفاقی خواهد افتاد ، منتظر ماندم ،

اولین لایک ، دومین و داستان لایک هایی که ادامه دار شد و حس خوبی که هیچ گاه فراموش نمی شود.

داستان به این جا ختم نشد، این اول راه بود.

تابستان بود و هوا گرم ، به شدت ذهنم درگیر شده بود که باید کتابت را بنویسی ، گازی به بستنی ام زدم و گفتم انجامش میدهم .

به محض اینکه این را می گفتم چیزی درون من می گفت اگر این کار را انجام دهی ممکن است بازخورد خوبی نداشته باشی ، تو هنوز به اندازه ی کافی تجربه کسب نکرده ای ، باید صبر کنی تا بهترین شوی .

صدایی که به مانند یک‌ تابلوی ایست من را متوقف میکرد .

به محض این که چنین صدایی به گوشم می رسید من شبیه همان بستنی آب شده ای میشدم که در گوشه ای از ظرف جا خشک کرده بود.

تصمیم گرفتم گوش های فکرم را بگیرم و صدایش را نشنوم و شروع کردم به نوشتن .

نوشتم و پاک کردم و این کار مدام تکرار شد تا اینکه به چند صفحه رسید ،

خوشحال از این که میتوانم یک کتاب بنویسم ،‌شادمان به خاطر رسیدن به آرزویم .

ولی آن صدا دوباره خودش را نشان داد و این بار قدرت مند تر از قبل که اگر کمی نسبت به آن بی اعتنا میشدم صحنه ای برای بروز پیدا نمیکرد.

صدایی به نام کمال گرایی که همیشه همه چیز برای اقدام کردن باید کامل و بی نقص باشد و صبر کن تا همه چیز در بهترین سطح خود باشد و بعد اقدام کن.

کمال گرایی برای من به این شکل خودش را نشان داد که تا همین جا هم که نوشتی کافی است و وقتی تجربه ات بیشتر شد کتاب نوشتن را شروع کن و ادامه بده و یک کتاب خوب بنویس تا به یک‌ انسان مطرح تبدیل شوی.

مدام به خود می گفتم کسی که بتواند به تو مشاوره بدهد تا یک کتاب پر محتوا بنویسی وجود ندارد ، تو باید کتابی بنویسی که کسی در نوشتن آن با تو شریک نباشد و تمام کتاب به نام خودت ثبت شود ، تو باید تخصص لازم و اطلاعات کافی برای انتخاب موضوع داشته باشی ،باید کتابی با مخاطب زیاد و فروش بالایی داشته باشی ، پس دست نگه دار و منتظر باش .

این اتفاق باعث شد که کتاب در نیمه رها شود ،

غافل از اینکه باید بنویسم تا تجربه کسب کنم .

هیچ اشکالی ندارد اگر برای چند لحظه گوش های ذهنت را بگیری و صدای این غول را نشنوی ، غول کمال گرایی که به تو می گوید :

صبر کن تا در نوشتن استاد شوی و مهارت بالایی کسب کنی ،منتظر بمان تا دایره ی لغاتت وسیع تر شود و از کلمات ساده استفاده نکن ،ادبیات نوشتنت اصلا مورد پسند نیست و اگر آن را به اشتراک بگذاری مسخره ات می کنند .

نگذار ذهنت جولانگاهی شود برای تاختن این غول.

قلم به دست بگیر و بنویس

اولین کلمه ای که به ذهنت آمد را انتخاب کن و روی کاغذ بیاور ، مهم نیست یک جمله یا یک صفحه شود ،مهم این است که وقتی نوشتی این حس خوب بر قلبت بنشیند که من هم نوشتم.

برای من مهم این است که وقتی می نویسم قلب و ذهنم آرام می گیرد و چه چیزی شیرین تر از این که انسان کاری را انجام دهد که لبخند بر لبانش بنشیند و بر خودش آفرین بگوید .

شما هم کمال گرایی داشتین ؟

خوشحال میشم نظراتتون رو برام یادداشت کنید





تولید محتواویرگولکتاب نویسینویسندگیکمال گرایی
زنده بودن یعنی یک قلم و دفتر داشتن و جسارتی برای نوشتن ، سلام من اعظم توکلی هستم ، کسیکه نوشتن را راهی می داند برای آرام کردن قلب و ذهن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید