امروز، یعنی 11 تیرماه، ششمین ساله که بقول معروف ویرگولی شدم. توی این مدت بالا پایین زیاد داشتیم، اما به نظرم جَو چندماه اخیر ویرگول خیلی سنگین شده و همه اش دعوا و پرخاش و توهین و من خوبم تو بدی و من میفهمم و تو نمیفهمی و من عقلم میرسه و تو نمیرسه و... و دیگه نه حس و اشتیاقی برای نوشتن دارم و نه خوندن مطالب و لایک کردن و کامنت گذاشتن. دیگه نه از دل نوشتههای دلنشین خبری هست و نه...بگذریم، خیلی حرفا داشتم اما بهتره بیخیال بشم. توی این مدت چند باری تصمیم گرفتم کلاً الوداع کنم، اما این همه نوشته و دوستان و خاطرات و... حیفه. یکی دو بار هم وبسایت های جایگزین پیدا کردم، ولی دل کندن از ویرگول و این همه خاطرات حیفه، بقول آقای مرتضی سرچشمه، "ما یه سوسک رو دو روز تو خونمون میبینیم بهش وابسته میشیم، دل بهش میدیم، روز سوم که نمیبینیمش به همدیگه میگیم سوسکه کو سوسکه کو؟"، چه برسه شش سال با یه سایت زندگی کنی!!!
بعضی از پست هایی که نوشتم، برای خودم بد نبود، گاهی حافظه ام یاری نمی کنه و کاری رو که قبلا انجام دادم (مثلا کار کردن با یه نرم افزار) فراموش میکنم که چطور باید انجام بدم و رجوع به مطلبی که نوشتم کار رو واسم راحت میکنه. بخاطر همین تصمیم گرفتم که اگه پستی نوشتم بیشتر اینجور چیزا باشه.
از همراهی همه دوستان توی این شش سال تشکر می کنم و دوستی با همشون باعث افتخاره. دم همگی گرم.