ویرگول
ورودثبت نام
Azar yeganeh
Azar yeganeh
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

من کامل نیستم :)

چقدر گفتن این جمله برای یک آدم کمال گرا سخت و دردآوره. درسته من یک کمال گرا هستم که در تمام زندگی در حال سانسور قسمت های منفی و با نقص خود بوده ام. این متن رو مینویسم که یا خودآزاری کنم و یا به خودم کمک کنم تا کمال گرایی ام رو به عنوان یک واقعیت بپذیرم و فرمون زندگیمو ازش بگیرم.

زندگی من همیشه مطابق با برنامه ریزی پیش نرفته و یا به اون شکلی که آرزوی انجامش رو داشتم نشده. اینجا درست جاییه که من میخوام خودم باشم بی هیچ قضاوتی.

حالا تصور کن به یه ادم کمال گرا، مسوولیتی سپرده بشه ?‍♀️ اعتراف میکنم که گاهی برای انجام کامل کار، چه استرس و فشاری رو‌ تحمل کردم. انجام کامل کار همیشه پوینت مثبتی نیست چون مدیریت زمان از دست میره، گاهی نیازی نیست یه کاری رو خیلی پرفکت انجام داد و فقط به یه نتیجه قابل قبولی برسه کافیه، اما ادم کمال گرا تحمل نقص رو نداره و این میشه که برای کاری که باید مثلا نیم ساعت زمان صرف کنی، گاهی چندساعت درگیر کار هستی...

من مدتها نمیدونستم که مریضی کمال گرایی دارم و وقتی کار سرسری بقیه رو میدیدم حرص میخوردم که کم کاری میکنن و این درحالی بود که گاهی نتیجه کار اونها بهتر بود و باز من متوجه اصل داستان نبودم.

این موضوع گذشت تا اینکه پای من به کلاس های روانشناسی یونگ باز شد. اوایل شناخت آرکتایپ های اساطیر یونان خیلی جذاب بودند که حتما در یک زمانی ازشون مینویسم اما هرچی بیشتر جلو میرفتیم بچه های کلاس که غالبا قالب شخصیتی‌شون از ارکتایپ های سرسخت بود و ارکتایپ های ضعیف رو به راحتی گوله میکردند، شروع کردن به برچسب زدن به یکدیگر. (البته از سر ناپختگی)

الهه زنان شده بود آفرودیت و الهه مردان هم شده بود زئوس. بقیه ارکتایپ ها انگاری دون مایه و کسر شأنی بودند. اینو مستقیم به زبون نمیاوردند و برعکس با نقاب روشنفکری اظهار میکردند که ما انسان هستیم و باید همه ارکتایپ ها رو داشته باشیم اما واقعیت این بود که در جمع های خصوصی به همدیگه لقب میزدند که مثلا تو یه پرسفونی، تو یه هادسی، تو یه هرمس دغل بازی و ...

دخترا هر تلاشی میکردند که آفرودیت کیمیاگر به نظر بیان اما خوب چیزی که اصیل نباشه خیلی سریع رو میشه و عاقبت دستشون با یه اتفاق کنترل نشده رو میشد، یا پسران پوزیدون تایپی که اصرار داشتن زئوس دیده بشند که اونا هم بزودی شکست میخوردند.

حالا چرا اینا رو گفتم من یک کمال گرایی بودم که حالا درگیر ارکتایپ ها شده بودم و اونجا بود که فهمیدم چقدر به دنبال تایید ادما هستم چون میخواستم همه چیز پرفکت دیده بشه و این شدنی نبود.

نکته بسیار مثبت شرکت در کلاس روانشناسی یونگ، آشنایی با بخش های تاریکم بود و پی بردم که ضعف تایید طلبی و کمال گرایی دارم. تا اینجای کار مثل بیماری بودم که تا پیش ازین که به دکتر مراجعه کنم از وجود این ضعف خبر نداشتم و داستان بعد از شناسایی اون تازه شروع شد و اینبار فرقش با دفعات قبل این بود که اگه کمال‌گرایی میکردم حداقل بهش آگاه بودم و به خودم میگفتم ببین من حواسم هست که تو‌ از چه جایگاهی داری این کار رو‌ میکنی.

من به قدری اسیر این مشکل بودم که جسارت نوشتن این چند خط رو هم نداشتم. با وجود آشنایی سالیانه من با این مباحث، اما یه جایی یه زمانی وقتشه که درمان آغاز بشه. در سالی که گذشت با کمک مشاور و تراپیستی که دارم موفق شدم تا حد زیادی در حل این مشکل قدم بردارم.

حالا دیگه اگه سر یک خط صاف ماشینو پارک نکنم حرص نمیخورم و نگران این نمیشم که بقیه بخصوص آقایون محترم چه فکری میکنند و آیا تیک تایید رو میخورم یا نه. به عبارتی برای من ِ پرفکشنیسم، این جهش بزرگی در زندگیم بود.

گاهی لازمه از در یک مشاورخونه رد بشیم و بگیم لطفا ما رو یه چکاپ کن و اگر مشکلی هست همونجا به دادش برسیم و نذاریم که با گذشت زمان مشکل حادتر بشه و فرصت های قشنگی رو که توی زندگی میان رو خراب کنیم. خلاصه که همین دیگه، حالا اعتراف میکنم که من کامل نیستم و خوشحالم :))

نه به کمالگراییکمال‌گراییکمال گرایی
کارشناس سئو هستم و بیشترین حوزه فعالیتم در زمینه پزشکی، B2B و صنعت است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید