بررسی نظر بزرگان در مورد رفتار با همسر و خانوادهشان از بهترین منابع برای یادگیری روش درست زندگانی علی الخصوص در موضوع مهمی همچون تشکیل خانواده است. امیر المومنین علی (ع) همیشه بهترین رفتار را با شریک زندگی خود فاطمۀ زهرا داشت و فاطمۀ زهرا (س) نیز بهترین همسر برای وی بود.
در ادامه نیز مثالهایی از رفتار و منش بزرگان با همسر خود را میخوانیم:
نامه امام خمینی (ره) به همسرش:
تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینۀ قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتی باشد، میگذرد ولی به حمدالله تاکنون هر چه پیش آمد، خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است، فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظرۀ عالی به دل بچسبد.
شهید حاج ابراهیم همت:
همسر شهید:«هروقت حاجی از منطقه به منزل میآمد، بعد از اینکه با من احوالپرسی میکرد، با همان لباسخاکی بسیجی به نماز میایستاد. یکروز به قصد شوخی گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن نماز میخوانی؟ نگاهی کرد و گفت: هروقت تو را میبینم احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم...
یك بار هم گفت: من زودتر از جنگ تمام میشوم وگرنه، بعد از جنگ به تو نشان میدادم تمام این روزها را چطور جبران میكردم.»
علامه سید محمدحسین طباطبایی
علامه طباطبایی، ارزش و جایگاه ویژهای برای همسرشان قائل بودند، بهطوریکه وقتی تفسیر المیزان تمام شد، گفتند:«هرکار علمی که انجام داده و هر کتابی که نوشتهام، نصفش برای همسرم است.» عشق و علاقه علامه به همسرشان آنقدر زیاد بود که وقتی ایشان به رحمت خدا رفتند، علامه تا مدتها نمیتوانستند تدریس کنند و فقط با صدای بلند گریه میکردند. علامه در وصف این فراق گفته بودند:«وقتی این بانو از دنیا به سرای آخرت شتافت، زندگی من دگرگون شد.»
پسرشان هم خاطره جالبی از دلدادگی، مهر و صفای بین مادر و پدرش دارد که مربوط به مهاجرت از خانه و زندگی خوب و مرفه تبریز به قم وزندگی در یک اتاق است. سفری که نزدیک سال نو رقم خورد: «وقتی به مادرم گفتم که مادر جان شب عید وقت مسافرت نیست و خواستم گله کنم که چرا از تبریز با این امکانات قرار است برویم قم گفت:
رشته ای بر گردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطرخواه اوست
رشته بر گردن نه از بی مهری است
رشته ی عشق است و بر گردن نکوست
شهید منوچهر مدق
شهید منوچهر مدق، در قالب بیان و گفتار، علاقهاش را به همسرش ابراز میکرد. همسرش میگوید: منوچهر خیلی به من و زندگیمان ابراز علاقه میکرد، با رفتارهایش و با کلماتش، به من میگفت: «فرشته! هیچکس برای من بهتر از تو در این دنیا نیست. میخواهم این عشق را به عشق خدا برسانم».
کنار قلب منوچهر چند تا ترکش بود که نتوانستند آنها را بیرون بیاورند. وقتی به ترکشهایی که نزدیک قلبش بود، غبطه میخوردم و میگفتم: «ای کاش من جای آن ترکشها بودم»، میگفت: «اینها کنار قلب من هستند؛ تو که توی قلب من هستی».
علامه حسنزاده آملی
این اواخر حاجیه خانم در بستر بیماری افتاد و پایش به اطاق عمل باز شد، چند بار علامه که در قم بود و فارغ از غوغای جهان بر کرسی درس و تحقیق تکیه داشت، به هم ریخت. طاقت نیاورد و خودش را از قم به پای تخت بیمارستان رساند و با صداقتی که بوی تواضع داشت گفت: من تا الان فکر میکردم نویسندۀ این کتابها منم و حال آنکه از وقتی تو در بستر افتادی، نرسیدهام حتی یک سطر بنویسم؛ اینقدر که حواسم پیش توست...
حالا حاجیه خانم به دیدار دلدار شتافته بود و علامه طاقت نداشت خانه را خالی از وجودِ پرمهر او ببیند. همانجا دفنش کرد و اطاقش را بیتالرّحمه نامید. میگفت تا زندهام میخواهم خدمتش کنم.