امامصادق (عليهالسلام) میفرمایند: «ما يَمْنَعُ اَحَدَكُمْ اِذا دَخَل عَلَيْهِ غَمٌّ مِنْ غُمُومِ الدُّنْيا اَنْ يَتَوَضَّاَ ثُمَّيَدْخُلَ مَسْجِدَهُ وَ يَرْكَعَ رَكْعَتَينِ فَيَدْعُوَ اللّه َ فيهِما؟ اَما سَمِعْتَ اللّه َ يَقُولُ: "وَاسْتَعينوابِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ."»؛چه چيز مانع مىشود كه هرگاه بر يكى از شما غم و اندوه دنيايى رسيد، وضو بگيرد و به سجدهگاه خود رود و دو ركعت نماز گزارد و در آن دعا كند؟ مگر نشنيدهاى كه خداوند مىفرمايد: «از صبر و نماز مدد بگيريد.»
همهی ما نیاز به یک زندگی با نشاط داریم، چه آنهایی که صرفاً به دنبال نعمات مادی دنیا هستند و چه آنهایی که در کنار نعمات مادی، به نعمات معنوی خداوند نیز میاندیشند. آن شخصی که فقط بهدنبال کسب درآمد و ثروت و منافع دنیوی خود است باید نشاط داشته باشد که بتواند در کار خود به موفقیت برسد. بندهای هم که به دنبال جلب رضایت خداوند است باید با نشاط باشد که بتواند خود را به رضایت حضرت حق نزدیک کند. اما سؤال اینجاست که منشأ این نشاط کجا پیدا میشود؟ چگونه میتوانیم نشاط پیدا کنیم؟ پاسخ روشن است که اگر روح خودمان را با عبادت و ذکر پروردگار تغذیه کنیم زندگیمان سرشار از نشاط و انرژی میشود.1
ما نیاز به خود او داریم و باید مستقیماً از خود او انرژی و حیات دریافت کنیم وگرنه باتری روحمان ضعیف میشود و کمکم دلمرده میشویم. راه این دریافت انرژی، عبادت است. عبادت وصلشدن روح به منبع قدرت و حیات است البته! اگر عبادتمان درست همانطور که پروردگار عالم از ما میخواهد باشد. همه میدانیم که محور عبادات نماز است همانطور که فرمودهاند اگر نماز کسی قبول شود بقیۀ اعمالش نیز قبول میشود اما اگر نمازش قبول نشود اعمال دیگر او پذیرفته نخواهد شد.2
اساساً مهمترین دلیل حقانیت یک مؤمن این است که دیگران ببینند او چهقدر از ایمانی که دارد احساس خوشبختی، سرزندگی و نشاط میکند و دین او چهقدر توانسته او را سرزنده نگه دارد. این سرزندگی و نشاط مهمترین عامل جذب دیگران به ایمان ماست؛ پس برای نمازخوانکردن بی نمازها، ابتدا باید نماز خودمان را درست کنیم. اگر نمازخوانها از نمازشان لذت کافی و وافی را ببرند طبیعتاً اکثر کسانی که از نماز دور هستند به سمت نماز متمایل میشوند؛ راه تبلیغ دین همین است.
نماز خوب چگونه است ؟
برای اینکه بخواهیم یک نماز خوب بخوانیم، ابتدا باید نگاه خود به نماز را تغییر دهیم. بعضیها فکر میکنند نماز خوب این است که از اول تا آخر آن اشک ریخت، ناله کرد و ضجه زد، یا از ابتدای نماز از خوف خدا ترسید و تا انتهای آن لرزید و یا نمازی که در آن مستقیماً با خود خدا صحبت کنی و جواب او را بشنوی؛ درحالیکه معیار نماز خوب این نیست، این برای بندۀ گناهکاری مانند من ناامیدکننده است؛ منی که وقتی وضو میگیرم و به نماز میایستم، اصلاً با چنین حالتهایی روبهرو نمیشوم و شاید تا آخر عمر خود هم روبهرو نشوم. پس قاعدتاً نماز خوب برای من نماز دیگریست.
پس ما نه نماز خائفانه میتوانیم بخوانیم، نه نماز عاشقانهای مثل پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) که میفرمود: «بلال! اذان بگو تا راحت شوم.»3 پس ابتدائاً این مسئله قابل فهم است که قرار نیست ما از نماز لذت ببریم؛ ما قرار است با نماز آدم شویم. اگر کسی بخواهد آدم شود، باید با نفس خودش مقابله و مبارزه کند و این کار در ابتدا اصلاً لذتبخش نیست. خداوند هم عبادتی را طراحی کرده و به ما پیشنهاد داده که اتفاقاً از آن لذت نبریم؛ طبیعتاً تکراریبودن نماز، لذتش را از بین میبرد.
نماز زمانی چرک روح آدم را میگیرد که لبۀ زبر نماز، روح ما را خوب بسابد. مثلاً غرق کار، یا غرق بازی و یا غرق استراحت شدهایم که ناگهان مؤذن اذان میگوید؛ اینجاست که باید دست از کار خود بکشیم، بلند شویم و برویم برای نماز. طبیعتاً حالمان گرفته میشود، اما ثمرهاش این است که آدم میشویم. ثمرۀ این آدمشدن این است که میتوانیم چشم، گوش و زبان خود را کنترل کنیم و اگر نمیتوانیم اینها را کنترل کنیم، یعنی نمازمان لنگیده؛ یعنی نتوانستهایم خوب نماز بخوانیم. اگر بخواهیم نماز خوب را برای خود تعریف کنیم و بشناسیم، قطعاً بهترین معرف آن خداوند است که فرمود: «ان الصلاه تنهی عن الفحشا و المنکر.»4 بر این اساس، هرچهقدر نماز انسان او را از بدیها بازدارد، به همان اندازه نمازش خوب بوده است.
نماز یعنی چشم گفتن به خدا
آنهایی که سربازی رفتهاند میدانند؛ وقتی یک سرباز به پادگان میرود قبل از هر چیزی به او میگویند: «از امروز هر موقع فرماندهات را دیدی، باید پا بکوبی، دستت را به نشانۀ احترام بالا ببری و سلام نظامی بدهی. تا وقتی هم که «آزاد باش!» نگفته، باید در همان حالت بمانی.» و در تمام ارتشهای جهان این سختگیریها هست. حال اصلاً چرا این سختگیریها انجام میشود؟ چون در ارتش دستور نهایی که در جنگ داده میشود، دستور مرگ و زندگیست. دشمن دارد گلوله میزند، فرمانده میگوید: «برو سرباز، حرکت کن.» لازمۀ این که سرباز گوش به حرف فرمانده بدهد، این است که از او حساب ببرد. اگر سرباز از فرمانده حساب نبرد، موقع دستور ممکن است بایستد و بپرسد: «اصلا من چرا باید بروم؟!»
در ارتشهای جهان ـ در واقع ـ عظمت و ابهت فرمانده را در دل سرباز جا میاندازند و در لحظات حساس، سرباز از فرمانده حساب میبرد. حالا یک سؤال؛ چرا در ابتدای نماز بهجای «الله اکبر» نمیگوییم «الله الرحمن» یا «الله الرحیم»؟ چرا خداوند از همان ابتدای نماز میخواهد کبریایی و عظمت خود را به ما یادآور کند؟ آیا «الله الرحمن» و «الله الرحیم» جذبکنندهتر و جذابتر نبودند؟ باعث نمیشد افراد بیشتری جذب دین شوند؟
برای اینکه نماز هم میخواهد مثل پادگان، عظمت و ابهت خداوند متعال را به ما بفهماند. اگر عظمت خدا در دل انسان جا گرفت، دستورات او را هم به خوبی انجام میدهد، اما اگر خدای انسان خدای بیابهت و بیعظمتی باشد، انسان هر وقت دلش میخواهد از دستور او اطاعت میکند و هر وقت دلش میخواهد سرپیچی. اما همین درک عظمت چیز بسیار خوبی است، چون لازمۀ درک محبت و عاشق خداوند شدن است.
چرا ما اینقدر عاشق امیرالمومنین علیبنابیطالب (علیهالسلام) هستیم؟ چون از ذوالفقار علی (علیهالسلام)، از هیبت و دلاوریهای او، از ماجرای خیبر و جنگ خندق، احد و بدر خبر داریم.
چرا انقدر قمر بنیهاشم ابالفضلالعباس (سلاماللهعلیه) را دوست داریم؟ چون قدرت، هیبت، علمداری و جنگاوری او را همه میدانند.
مشکل جهان مسیحیت هم همین است؛ خدای آنها فقط مهربان است، خدای آنها با عظمت نیست. تنها کاری که خدایشان بلد است انجام دهد این است که ببخشد. خدایی که انسان نتواند از او حساب ببرد، عاشق او هم نمیشود.
حال اصلاً چرا باید عظمت خدا در دل جا بیفتد؟ چون مهمترین مانع انسان برای ارتباطگرفتن با پروردگارش، تصور اشتباهیست که از خودش نسبت به انسان دارد. مرکز این تصور اشتباه هم خودبزرگبینی است. تا وقتی انسان خودش را بزرگ بداند و به کوچکبودن خودش در برابر خداوند نرسیده باشد، تمام تلاشهایش برای ارتباط با خدا بیثمر است.
کارکرد ساده اما بسیار مهم نماز، رفع همین مانع ـ یعنی تکبر انسان ـ است. در واقع نماز القای عظمت و کبریایی خدا در دل است و این در اذکار و ارکان نماز مثل سجده نیز مشهود است.
خب، تا اینجا به اهمیت این مطلب رسیدیم که عظمت خداوند باید در دل ما جا بگیرد و نماز وسیلهایست برای درک این عظمت. سؤال دیگری که پیش میآید این است که خب؛ این نماز که قرار است عظمت و ابهت خداوند را در دل ما قرار دهد، باید چگونه باشد؟
پاسخ این است: «این نماز باید مودبانه باشد.»
ادب اولین امری است که یک عبد در برابر مولایش باید انجام دهد. امامزینالعابدین (علیهالسلام) لزوم رعایت ادب در نماز را اینگونه بیان میفرماید: «حق نماز این است که بدانی نماز واردشدن بر خدای متعال است و تو در نماز، در پیشگاه خداوند ایستادهای. پس وقتی این را دانستی، باید همچون بندهای ذلیل و حقیر، راغب و راهب، امیدوار و بیمناک، بینوا و باتضرع باشی و به احترام کسی که در مقابلش ایستادهای، با آرامش و وقار بایستی.»5
رعایت ادب در نماز همان کارهایی است که به آنها حین نماز سفارش شده و از آنها نهی شده؛ مثلاً این که حین نمازف نگاه را به اینطرف و آنطرف نباید انداخت، حرکتهای اضافی موقع ذکرگفتن نماز را باطل میکند و...
شاید ما نتوانیم نماز عاشقانه بخوانیم اما نماز مؤدبانه را همه میتوانیم بخوانیم. اینکه بعضیها میگویند: «مگر نمیگویید نماز بخوانیم؟ باشد، ما نماز میخوانیم ولی عربی؟ نه، فارسی میخوانیم.» خب، باید به اینها گفت: «ادب را رعایت کن مسلمان! پس فلسفۀ اطاعت از خداوند چه شد؟ شاید کسی دلش بخواهد دو تا رکوع برود و یک سجده، خب نمیشود که! باید از خدا اطاعت کنیم تا آدم شویم.» سعی کنیم این آداب را هم در مقدمات ـ مثل وضو ـ و هم در تعقیبات رعایت کنیم که تا نماز تمام شد، از جا بلند نشویم که خداوند همان موقع نماز را بر سر ما نکوبد و به ما پس ندهد!6
آدم مؤدب در همهحالی مؤدب است؛ چه زمانی که غصه دارد و چه زمانی که خوشحال است. نماز هم در درجهی اول، مودبشدن در خانهی خداوند است. همین رعایت وقت نماز و اول وقت خواندن آن هم، خودش ادب است. خداوند با اذان در واقع دارد ما را صدا میزند؛ بیادبیست جواب کسی را که ما را صدا میزند ندهیم و از کنارش بگذریم. شرط اینکه این نماز ما را مؤدب کند، این است که پای آن بایستیم، در هر حالی که بودیم؛ خسته، گرفته، بیحال و بیحوصله هم که بودیم، بلند شویم و نماز خود را اقامه کنیم بلکه آدم شویم.7
1) مصباح الشریعه، ص ۱۲۴
2) من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۰۸
3) بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۱۹۳
4) عنکبوت / 45
5) من لایحضره الفقیه، ج2، ص619
6) مستدرک الوسائل، ج۵، ص۲۹
7) آنچه خواندید گزیدهای بود از کتاب «چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟» نوشتهی علیرضا پناهیان.