توی کافه نشسته بودم و داشتم تکالیف زبان آلمانی ام رو انجام می دادم . کتاب منشن روی میزم بود و داشتم توی لپ تاپ یک سری لغت رو به آلمانی سرچ می کردم .
عجب موقعیت خوبی بود . فقط تنها بدی که داشت این بود که اگه قهوه نمی خوردی خوابت می برد چون درس خوندن همیشه آدم رو خسته می کنه ، هر چند تقصیر من بود چون خودم این زبان شیرین آلمانی رو انتخاب کرده بودم . اما همیشه و همه جا کتاب بهترین قرص خوابه .
با بی حوصلگی و خستگی برای اینکه یک مکثی بین یادگیری هام داشته باشم ، توی ذهنم گفتم " ویرگول به آلمانی چی بود ؟ " اومدم توی گوگل سرچ کنم که نوشتم " ویرگول ".
بله . درست حدس زدید . وارد ویرگول شدم و اومدم اینجا تا هر چیزی که دلم می خواد بنویسم .
بقیه رو نمی دونم اما من عاشق قدم زدن ( مخصوصا توی هوای بارونی ) ، گوش دادن موزیک ( که البته نوع موزیکش فکر نکنم به کسی ربط داشته باشه ) ، کار ( که بدون کار زندگی ممکن نیست اونم در این شرایط ) و از همه بهتر خوردن قهوه ( اونم فقط توی کافه های شیک که البته اسمش رو باید کافه گردی گذاشت ) هستم .
زبان آلمانی رو هم دوست دارم . علت این که این زبان رو دوست دارم اینه که شکل ساده ای داره هم از لحاظ خوندن و هم از لحاظ تصویری بودن متنش . مثلا شما تصور کنید که به یخچال چی می گن : میگن کمد سرد
ترکیبی از واژه ی کول Kühl به معنی سرد و schrank به معنی کمد . دیدید چقدر قشنگ و زیبا بود .
لغت های دیگه هم هست که فعلا حوصله ندارم بگم اما یکم حوصله کنم حتما قول می دم برای شما چیزهای زیادی از زبان آلمانی و مردم آلمان بنویسم . البته اسم این ها رو دل نوشته نمی شه گذاشت چون بیشتر شبیه به انتقاد و به زبان عامیانه تر ghor زدنه.
امیدوارم زیاد سرتون رو درد نیاورده باشم.
تا نوشته بعدی فعلا بای .