با شِکَر زیاد
با شِکَر زیاد
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

ریشه ٬ رگ ٬ سرزمین ٬ خاک ٬ من ... ! غرور...

اونقدر اوت بودم که نمی دونستم کجای کارم ! فک می کردم خیلی می دونم در حالی که هیچی نمی دونستم !
مثه الانم که فکر می کنم خیلی فهمیدم ! ولی حداقل امروز به عنوان شعار دارم می گم فهمیدم که هیچی نفهمیدم !

من از نسل خودم یه چیزایی فهمیدم !
من چقدر خاص بودم !


بحث نژاد پرستی نیستا ! !

اصلا ! سعی می کنم مخالفش باشم !
سعی می کنم عرب و عجم و سیاه و سفید برام فرق نداشته باشه ...

اما باز هر کاری می کنم خودم رو برتر میدونم از بقیه !!
آره ٬ دقیقا ! دارم صحبت از برتری می کنم در کمال غرور !!!

برای اثباتم دوست دارم برم توی دنیای موازی ؛
تو همین زندگی موازی من یه راننده کامیونم که رو دست چپم یه خالکوبی دارم ٬ تو دل جاده ها !‌ شک نکن که پشت کامیونم یه نوشته ی ناب و تاثیر گذار نوشتم !
در موازات همین زندگی من یه پزشک درجه یک هستم که در تخصصم ٬ همه ی دنیا منو میشناسن به تبحر و تاثیر گذار بودن در طب !
بریم در زندگی موازی بعدی در موازات من که مغرورم و حس برتری دارم ؛
پادشاه !!‌ اینجا شدم یه پادشاه ! یه پادشاه که طرز تفکرم الان روی یه کتیبه ی سنگی وسط مهم ترین جای کره ی زمینه !
می خوام بگم اگه راننده کامیون باشم بهترینم ٬ اگر ریاضی دان باشم بهترینم ٬ اگر پرفسور باشم بهترینم !
اگر مادر باشم برترینم !!

حالا شاید کم کم داری باهام عقیده میشی که چرا به خودم مغرورم !؟!؟

فارغ از مشکلات امروزم ٬ من هر جا باشم بهترینم !!
حتی اگه تو معمولی ترین شرایط باشم !

نسل من از ابتدا تا به امروز ٬ روی این زمین خاکی یه فرق داشته با کل دنیا !
یه فرق که من رو با بقیه متفاوت کرده...
نسل من از ابتدا یکتا پرست بود !
نسل من از ابتدا دوستدار طبیعت بود !
نسل من از ابتدا فرهنگ غنی داشت...
حالا خیلیا دارن تلاش می کنن نقطه ی غنی رو بندازن از رو فرهنگمون...
اما این منم که با غرور ٬ در کنار کم و کاستی هایم ٬ به رگ و ریشه ی قدیمی ام در این زمین مینازم و مغرورم.....
من برای این خاک جان دادم ! درخت که چیزی نیست....

پیکِ زمینمسابقهنویسندگیداستان کوتاهزمین
لطفا قهوه رو دو تا بکنید ٬٬ بیا رو به روی من بشین٬ تو چشام نگاه کن به جای زُل زدن به فنجونت ! من اونقدرا هم به درد نخور نیستم ! منو دور ننداز !!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید