جنگ و صلح آقا جنگ و صلح امون از این جنگ و صلح توجه اول : کسی این نوشته رو مینویسه که هم کتابخون بوده هم رمان کلاسیک خون .
از وقتی که پستچی در زد، همش ذوق و شوق شروع مطالعه ی جنگ و صلح رو داشتم ... نه نه از وقتی که پیامک برداشت از حساب اومد... یا نه بهتره بگم از وقتی نمایشگاه مجازی کتاب افتتاح شد.
خلاصه ...
جنگ و صلح مثل یک تابلوی بزرگ بود. تابلویی که هر گوشه یک اتفاق میوفته و هر گوشه یه داستان داره . تابلویی که نمیشه یهو از دور نگاه کنی و بگی (بله متوجه شدم) حالا توی موزه ی جنگ و صلح ، تور گاید ما جناب تولستوی هست و حقا که چه تور گایدی...
با زیرکی و تیزبینی مارو اهسته اهسته با جزء جزء این تابلو آشنا میکنه . هر قسمت از کتاب داستان زندگی یک فرده . ولی زندگی این افراد به شدت به هم وصله .و وقتی همه ی اجزاء رو شناختی با یه بیگ پیکچر مواجه میشی و میگی واو ... ایستاده کف میزنی برای این قدرت بیان عالیجناب تولستوی
خلاصه بگم
عالی بود آقا عالی !
ترجمه ی دکتر حبیبی هم بی نقص بود
( ت دوم : ویراستاری کتاب یکم نقص داشت و نیاز به اصلاح داشت یه جاهایی انگار ویراستار با ویرگول( ، ) قهر کرده بود )
كتاب من از نشر نيلوفر بود.
ت سه : چرا اول متن گفتم من هم رمانخون بودم هم كتابخون؟
چون با اين وجود هم اين كتاب ثقيل بود.
اگه كتابخون و رمان كلاسيك خون نيستيد به نظرم اين كتاب براتون مناسب نيست.
خوشحال ميشم اگه كتاب رو خوندين نظرتون رو برام بنويسيد.