دیرسالی است که این قصه روایت می شود. حقیقت چیزی است که باید باشد و واقعیت چیزی که در عمل صورت می پذیرد. با توجه به تعریفی که از حقیقت گفته شد، بهتر است وقت خودمان را برای چیستی آن تلف نکنیم. ماهیت آن چیزی ادعایی است که کسی درباره آن چیزی نمی داند.
و اما واقعیت. در زبان انگلیسی واژه ای هست به نام Perception. می توان آن را همرده واژه ادراک ترجمه کرد. هر شخصی دید و ادراکی مخصوص به خود دارد. افراد زیادی ادراکاتی نزدیک به یکدیگر را تجربه می کنند. می توان گفت به تعداد انواع شخصیتی انسان ها، انواع ادراک وجود دارد.
ادراک انسان ها از محیط پیرامون و درون، و البته آنچه در آن جاری هست می باشد که درک آن ها از واقعیت را می سازد. واقعیتی که درک می کنیم از ادراک ما نشأت می گیرد. در واقع مسائل را از فیلتری ذهنی می گذارنیم. ما به این کار نیاز داریم برای اینکه تنها راهی هست که به وسیله آن می توانیم متوجه شویم که چه اتفاقی افتاده، چه گفته شده، چه اندیشیده ایم.
نیک بنگریم متوجه می شویم. هر مکتبی ادعا می کند که درک خالص تری ارائه می دهد. در واقع اینکه بخش بیشتر و کاملتری از حقیقت را به وسیله سیستم فکری شان در فضای ادراک ما جاری می سازند. مکاتبی وجود دارند که فکر نکردن( به صورت نوعی مدیتیشن) را عمل اصلی رهروانشان قرار داده اند. بدین وسیله ادراک را از ناخالصی می زدایند. منظور از فکر نکردن، نیامیختن آنچه صورت پذیرفته با پیش قضاوت ها و عادات تربیتی و فکری می باشد.
خیلی اگر بخواهیم به عمق برویم، می توان گفت که تقریبا همیشه در حال تصور کردن هستیم. این تصورات ما هست که درک ما را شکل می دهند. واقعیت پیرامون را شکل می دهند. هر گاه این درک با درک اکثریت اطراف ما تناقضاتی داشته باشد، آنوقت هست که با انواع سرزنش ها مواجه می شویم.
حال بیایید تصور کنیم. اگر این سرزنش ها نبود، ادراکات ما تا کجا پیش می رفتند. چقدر درک متفاوتی از جهان پیرامون داشتیم. آیا ممکن بود پدیده هایی را مشاهده کنیم که تا کنون کسی تجربه ش نکرده باشد ولی در عین حال، همیشه در حال اتفاق افتادن باشند؟ شاید همین واقعیت است که ذهن را می بندد و خلاقیت ما را ذره ذره می کشد.
می توانیم زندگی ای داشته باشیم که هیچ کسی تجربه اش نکرده. می توانیم چیزهایی در جهان پیرامون ببینیم که همیشه جاری هستند و از آنها بیگانه شده ایم. شاید بیراه نباشد که بگوییم جایی در وجودمان، این را می داند و سخت تلاش می کند تا ما را از این انکار، رهایی بخشد. شاید ضمیر ناخودآگاهمان هست که به بعضی هایمان فرمان می دهد که با استفاده از تجربیات Psychedelic، به یاد خود بیاوریم که چگونه خود را از بهشت طبیعی مان محروم ساخته ایم.