ویرگول
ورودثبت نام
بادکنک
بادکنک
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

در ستایش شلختگی (۱)

چند سال پیش، یک شب در اتاقم سوسک آمده بود و فردایش داشتم ماجرای دیدنِ سوسک در اتاقم را برای کسی تعریف می‌کردم، که در جواب به من گفت:«مگه توی اتاق تو سوسک میاد؟ من تعجب می‌کنم. توی اتاق تو باید مار بیاد از بس که به هم ریخته‌س». متاسفانه این اولین‌بار یا آخرین‌باری نبود و نیست که من – به عنوان یک شلخته‌ی نوعی – مورد خشونت کلامی قرار می‌گرفتم.

حقیقتاً نمی‌دانم چه رازی در این موضوع نهفته است که علی‌رغم اینکه سالها از تاریخ مکتوب بشریت می‌گذرد، و همچنین اساساً سال‌های بیشتری از حیات بشر روی کره‌ی زمین می‌گذرد، و علی‌رغم همه‌ی پیشرفت‌های بشر در همه‌ی زمینه‌ها، چرا آدم‌ها هنوز قادر نیستند بین پدیده‌ی شکوهمند «شلختگی» و پدیده‌ی «کثیف بودن» تمایز قائل شوند؟ گاهی فکر می‌کنم که انسان‌های نوعیِ مرتب و منظم از برتریِ ذاتیِ ما اقلیتِ شلخته آگاه شدند و طی یک قانون نانوشته با ما اینطور ناجوانمردانه برخورد می‌کنند تا بتوانند جایگاه خودشان را در جامعه حفظ کنند!

اینکه می‌گویم «برتری ذاتی»، حاصل یک اعتماد به نفس کاذب نیست؛ بلکه ما شلخته‌وارها واقعاً چند سر و گردن از شما آدم‌های مرتب و منظم بالاتریم. حداقل برتری‌ای که نسبت به شما داریم این است که ذات زندگی و جهان را همانگونه که هستند، پذیرفته‌ایم. شما با لجبازی و یکدنگی همش درصددِ تا کردنِ لباس‌ها و مرتب کردنِ قفسه‌ها هستید، در حالیکه ما، غیرمتعصبانه، انبساط جهان را درک کرده‌ایم و آنتروپی آن را پذیرفته‌ایم.

همین پذیرفتنِ جریان زندگی باعث می‌شود که کمتر از شما برای جمع و جور کردن چیزهایی که طبیعتاً باید کف زمین ولو باشند وقت بگذاریم، و از زمان و عقلمان استفاده‌های مفیدتری ببریم. راستش را بخواهید تاریخ هم پشت ما ایستاده. چه کسی می‌تواند انکار کند که تاثیرگذارترین چهره‌ی قرن بیستم – انیشتین – یک شلخته‌ی به‌تمام‌معنا بود؟ شاهکاری که از مغز یک آدم شلخته بیرون می‌آید چیست؟ نسبیت عام. شاهکاری که از مغز شما «مرتب‌کنندگانِ ‌قفسه‌ها»، «تو دهندگانِ ریشه‌های ‌فرش»، و «شکنندگانِ ‌دیوار صوتی ‌با اتوی ‌شلوار» بیرون می‌آید چیست؟ کتلت. راستش را بخواهید، هرچه فکر می‌کنم، کتلت همه‌ی چیزی است که شما برای ارائه کردن دارید. فقط شمایید که می‌توانید با خودتان فکر کرده باشید چطور می‌توان به غذای بخت‌برگشته هم یک شکلِ مرتب و منظم داد و بعد یک بیضی با رئوس فلان و خروج از مرکزِ بهمان را برای این کار برگزیده باشید. فقط شمایید که می‌توانستید برای اینکه جیره‌ی محدود گوشتی که در فریزر داشتید به تمام روزهای ماه برسد، تصمیم بگیرید در آن سیب‌زمینی و تخم‌مرغ بریزید و و مایه‌ی کتلت را اختراع کنید.

البته قصد من توهین به شما یا مقایسه‌تان با خودمان نیست، چون اساساً شما قابل مقایسه با ما نیستید! من قصدم بیشتر این است که بالاخره یک روز، یک جایی، شما کتلت‌پزانِ بی‌همتا باید بفهمید که دیگر بازی تمام است و بهتر است پایتان را از کفش ما شلخته‌های ارجمند دربیاورید.

بعدتر باز هم راجع به خشونت مرتب‌ها علیه شلخته‌ها خواهم گفت.

طنزشلختگیمبارزه‌مدنیانیشتینخشونت
Follow Me on Instagram: instagram.com/badkonak_blog
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید