مردم وقتی روی صندلی تماشاگران تئاتر مینشینند، مجبورند خودشان را با قراردادهای نمایشی که روی صحنه است، هماهنگ کنند. اگر نمایش یک کار جدی است و در فضای تراژیک اتفاق میافتد، تماشاگر از همان ابتدا باید بیشتر به خودش توجه کند، کمتر با بغلدستیاش حرف بزند و بخندد و نباید کاری کند، تمرکز بقیه بهم بخورد. از طرف دیگر اگر تماشاگر انتظار اجرای یک نمایش کمدی را داشته باشد و نمایش در جایی غیر از سالنهای رسمی تئاتر اجرا شود، میتواند از همان ابتدا پاکت چیپس را از پلاستیک تنقلات بیرون آورد و در کنار خوردن چیپس با دوستانش از اتفاقات روزمره حرف بزند، بخندد، شوخی کند، آشغال بریزد و... اما اگر تماشاگر از بختِ بد خود برای دیدن یک کمدی به یکی از سالنهای رسمی تئاتر برود که اکثر تماشاگران خوردن در حین نمایش را یک کار زشت میدانند و خندههایشان با رعایت آداب اجتماعی از یک لبخند جدی فراتر نمیرود، مجبور است کمی محتاطتر عمل کند. در اینجا انتظار نمیرود خندهها به قهقهه تبدیل شود، فقط گاهی در حین اجرا از گوشه و کنار صداهایی به نشانهی خنده میآید تا همه یادشان باشد، تماشاگر یک کار کمدی هستند. اگر هم از میان آدمهای جدی، تماشاگرانی پیدا میشوند که بیپروا و بلند میخندند، شاید طبق نظریهی توماس هابز، آنها دچار غروری باشند که تصور میکنند از بقیه بهترند و دیگران ضعیفند که این موضوع به دلیل فروتنی ذاتی ما ایرانیها هیچوقت نباید اتفاق بیفتد. ما نباید برای خودنمایی بلند بخندیم، برعکس باید حواسمان را به تئاتر جمع کنیم و مراقب باشیم هیچ نکتهای از طنازیهای بازیگران روی صحنه از دستمان نرود.
خندیدن، درست خندیدن و به موقع خندیدن کارهای سادهای نیستند. حتی شاید خندیدن زیاد کار هم دست ما بدهد. مثلا در گذشته اگر ناشناسی در جایی بساط پهن میکرد و با طنازی از حکومت انتقاد میکرد، ممکن بود خندههای زیاد و بیش از حد یکی از تماشاگران، توجه ماموران حکومت را جلب کند و بازیگر را برای این اجرا یا اجراهای بعدیاش به دردسر اندازد. اگر تنها دلیل برای آرام خندیدن این باشد که ممکن است مردم در مورد ما قضاوت اشتباه کنند، باید با دقت و حسابشده بخندیم. از طرفی اگر آدم عبوس و بداخلاقی هم باشیم نباید یک نمایش کمدی را بدون خنده ترک کنیم، چون خندیدن ما را انسانی باهوش و فهیم معرفی میکند. ارسطو میگوید:
از میان همهی جانوران تنها آدمیزاده است که میتواند بخندد، چرا که لازمهی خنده، دریافتی عمیق، فراحسی و عقلانی از رویدادهاست، و تیزهوشی و قدرت درک پیچیدگیها، کلید آن است؛ برخلاف برخی دیگر از رفتارهای آدمی که تنها عواطف و احساسات موجد آن است.
به هر حال بخشی از انرژیهای روانی از طریق خنده آزاد میشود و میتوان گفت خنده تاثیر درمانی هم دارد. بنابراین برخلاف تصور خیلیها، موقعیتهای کمدی و خندهدار نمایشها برای تماشاگران موقعیتهای آسانی نیست و این موضوع در تراژدیهایی که رگههای طنز دارد، سختتر هم میشود. خندههای تماشاگر باید مثل ساز یک نوازنده کوک باشد و در جای خود به درستی و مهارت در ارکستر عواطف انسانی نمایش بنوازد. اما چه کاری برای خندیدن درست تماشاگر از دست سازندگان نمایش برمیآید؟
آنها میتوانند حداقل در مکانهای رسمی و شناختهشدهی تئاتر آثاری که برای قهقهه است به روی صحنه نبرند. همانطور که گفتم بخشی از هویت یک سالن تئاتر وام گرفته از تماشاگران آن است و تماشاگران جدی و بداخلاق کار را برای قهقهه زدن و چیپس خوردن تماشاگرانی که متعلق به آن سالن نیستند، سخت میکنند. همچنین سازندگان نباید بیدلیل در نمایشهای جدی خود کارهای خندهدار کنند. این شامل همهی بخشهای تئاتر شامل بازیگری، طراحی صحنه، لباس و... میشود. لحظههایی که تماشاگر نمیداند بخندد یا ناراحت شود، همانقدر که میتواند لحظات بسیار مهم و ارزشمندی باشد، همان اندازه هم میتواند لحظات تلخ و ناگواری برای کارگردان باشد. البته همیشه هنرمندان را به رعایت اعتدال در کار خود دعوت میکنم. شما اگر از کنار در یک تئاتر گذر کنید و صدای بلند خنده و قهقهه بشنوید، چه فکری میکنید؟