وقتی کتی آرزوهایش را گم کرد؛ یک داستان کودکانه امیدوارم از خواندن این داستان لذت ببرید و آن را برای کودکان خود بخوانید.
صندلی بازیها قصه روستا و اشیا، قسمت دوم/پرسیدم این صندلی از کجا آمده؟ گفتند جهیزیه عمه است. عمه من چند سال پیش عمرش را به شما داد و چیزهایی زیادی از خود…
قصه همبرگر و بشقابهای گلگلی سلام دوستان خوبم، امیدوارم حال همه شما خوب باشه. خوشبختانه من این شانس را دارم که در این روزهای سخت در یک روستای زیبا و خوش آب و هوا زندگی…
فرصتهای شغلی یک مربی جویای کار یادتان هست از یک پروژه جذاب و مهم آموزشی برای شما گفتم؟ خوشبختانه ما توانستیم رضایت مسئولان را جلب کنیم و حالا میتوانیم امیدوار باشیم سال…
وقتی بخواهم سختگیر باشم این آلودگی هوا هم عجب دردسری شد. احتمالا هفته آینده برای رفتن به سر کلاس مشکلات زیادی خواهم داشت. معلمها تو روی من یا پشت سرم خواهند گفت:…
چهل دقیقه زمان برای رستگاری هیچ حرفی برای گفتن وجود ندارد، تنها ارادهای تصمیم به نوشتن گرفته است و من مطیع او هستم. این روزهای مهم به سرعت یکی بعد از دیگری از راه می…
آنچه گذشت... بالاخره آن روزهای مهم از راه رسید. ما فقط ده هفته فرصت داریم که موفقیتآمیز بودن روشها و فکرهای نو در آموزش مهارتهای زندگی به کودکان را د…
یک معادله چند مجهولی به انضمامِ بازی یک پروژه آموزشی خیلی مهم که من هم در آن نقش کوچکی دارم تا چند روز آینده کلید خواهد و من دارم از همین الان به چالشهای احتمالی و چگونگی روبر…
کُشتیگیر درونت را بیدار کن! یادم میاد جایی علیرضا حیدری، قهرمان سابق کشتی کشورمان که من یکی از طرفدارهاش هستم، گفته: من وقتی توانستم رقیب همیشگی ام را شکست بدهم، که شک…
یک دفترچه بیمه و هزارتا بازیِ نکرده تو صف بیمه نشسته ام و منتظر صدور دفترچه بیمه ام هستم. دارم به میزان نفر ساعتی که هر روز تو مراکزی مثل اینجا وقت تلف میشود، فکر میکنم. تقری…